تبيين مباحثى از توحيد در پرتو معارف اهل بيت عليهم السلام‏ - صفحه 118

صورت حيوان ناطق كه تمام ذاتيّات انسان است. امّا اگر صورتِ صفتى و خاصّه‏اى از خواصّ شى‏ء در ذهن مدرك حاصل شود، علم نسبت او بوجه مى‏شود؛ مانند حصول صورت ضاحك و كاتب از آن جهت كه صفتى و خاصّه‏اى از خواص انسان‏اند. ۱
براساس اين اصطلاح، نسبت به هر چيزى دو گونه علم حصولى متصوّر است: اگر ذاتياتِ آن چيز را تصوّر كنيم، مى‏گويند كُنه آن را شناخته‏ايم و علم ما نسبت به آن «بالكنه» خواهد بود و در صورتى كه تنها يكى از خواصّ و اوصاف آن را تصوّر كنيم، در واقع، وجهى از وجوه آن شى‏ء را شناخته‏ايم و شناخت وجه يك شى‏ء معادل با شناختِ آن شى‏ء بوجهٍ خواهد بود.
با اين ترتيب، كسى كه انسان را به «حيوان ناطق» بشناسد، معرفتش به انسان بالكنه است. اين‏گونه معرفت را «اكتناه» (يعنى رسيدن به كُنه شى‏ء) مى‏نامند. امّا اگر صرفاً ضاحك بودن انسان را بداند، در واقع، تنها وجهى از وجوه او را شناخته است. چنين شناختى معرفت بوجهٍ ناميده مى‏شود. زنوزى درباره تقسيم علم حضورى به بالكنه و بالوجه هم توضيحاتى آورده است كه چون محلّ بحثِ ما نيست، از نقل و توضيح آن صرف‏نظر مى‏كنيم.
اين معنا از علم حصولى - كه توضيح داده شد - در بيانات عموم فلاسفه صدرايى آمده است. كسانى هم كه به اين تعبير تفوّه نكرده‏اند، مفهوم آن را در سخنان خود عيناً به معنايى كه ذكر شد، آورده‏اند.

4. بيان فلاسفه صدرايى در لزوم و چگونگى تصوّر خدا

ملّاصدرا در بيان چگونگى معرفت خداوند، دقيقاً همين معنا را آورده است. ايشان در كتاب اسفار، عبارت اميرالمؤمنين عليه السلام را در نخستين خطبه نهج‏البلاغه: «أوّل الدين معرفته» اين‏گونه شرح مى‏دهد:
إشارةٌ إلى أنّ معرفة اللَّه تعالى و لو بِوَجهٍ، ابتداءُ الإيمانِ و اليقينِ فإنّ ما

1.زنوزى، ص ۸۳

صفحه از 138