صورت حيوان ناطق كه تمام ذاتيّات انسان است. امّا اگر صورتِ صفتى و خاصّهاى از خواصّ شىء در ذهن مدرك حاصل شود، علم نسبت او بوجه مىشود؛ مانند حصول صورت ضاحك و كاتب از آن جهت كه صفتى و خاصّهاى از خواص انساناند. ۱
براساس اين اصطلاح، نسبت به هر چيزى دو گونه علم حصولى متصوّر است: اگر ذاتياتِ آن چيز را تصوّر كنيم، مىگويند كُنه آن را شناختهايم و علم ما نسبت به آن «بالكنه» خواهد بود و در صورتى كه تنها يكى از خواصّ و اوصاف آن را تصوّر كنيم، در واقع، وجهى از وجوه آن شىء را شناختهايم و شناخت وجه يك شىء معادل با شناختِ آن شىء بوجهٍ خواهد بود.
با اين ترتيب، كسى كه انسان را به «حيوان ناطق» بشناسد، معرفتش به انسان بالكنه است. اينگونه معرفت را «اكتناه» (يعنى رسيدن به كُنه شىء) مىنامند. امّا اگر صرفاً ضاحك بودن انسان را بداند، در واقع، تنها وجهى از وجوه او را شناخته است. چنين شناختى معرفت بوجهٍ ناميده مىشود. زنوزى درباره تقسيم علم حضورى به بالكنه و بالوجه هم توضيحاتى آورده است كه چون محلّ بحثِ ما نيست، از نقل و توضيح آن صرفنظر مىكنيم.
اين معنا از علم حصولى - كه توضيح داده شد - در بيانات عموم فلاسفه صدرايى آمده است. كسانى هم كه به اين تعبير تفوّه نكردهاند، مفهوم آن را در سخنان خود عيناً به معنايى كه ذكر شد، آوردهاند.
4. بيان فلاسفه صدرايى در لزوم و چگونگى تصوّر خدا
ملّاصدرا در بيان چگونگى معرفت خداوند، دقيقاً همين معنا را آورده است. ايشان در كتاب اسفار، عبارت اميرالمؤمنين عليه السلام را در نخستين خطبه نهجالبلاغه: «أوّل الدين معرفته» اينگونه شرح مىدهد:
إشارةٌ إلى أنّ معرفة اللَّه تعالى و لو بِوَجهٍ، ابتداءُ الإيمانِ و اليقينِ فإنّ ما