تبيين مباحثى از توحيد در پرتو معارف اهل بيت عليهم السلام‏ - صفحه 120

ناروا مى‏شمارند. ۱
سپس برخى از اين شواهد را ذكر كرده‏اند؛ ازجمله:
در خطبه اوّل نهج‏البلاغه مى‏فرمايد: «الذي لايدركه بُعد الهمم و لايناله غَوصُ الفطن...» در بعضى از آثار دينى آمده است: «احتجب عن العقول كما احتجب عن الابصار.»۲در خطبه 49 نهج البلاغه مى‏فرمايد: «لم يُطلِع العقولَ على تحديد صفته و لم يحجبها عن واجب معرفته»؛ يعنى: عقلها را اجازت نداده كه حدود صفات او را مشخّص كنند، امّا در عين حال، آنها را از مقدار لازم معرفت ممنوع نساخته است و پرده‏اى ميان عقول و آن «مقدار واجب» قرار نداده است. ۳
جمع‏بندى مرحوم مطهّرى از مجموع بحث عقلى و نقلى در اين خصوص، چنين است كه:
آنچه عقلاً و نقلاً ممنوع دانسته شده، دسترسى عقل به كنه معرفت بارى تعالى است كه «اكتناه» ناميده مى‏شود؛ امّا آنچه ممكن و بلكه لازم و واجب مى‏باشد، تصوّر بوجه از آن ذات مقدّس است. تصوّر خداوند از نوع تصوّر ماهيّات نيست تا لازم آيد ذهن قبلاً بر فرد و مصداق آن از راه حواس ظاهره يا باطنه رسيده باشد تا بتواند آن را تخيّل و سپس تعقّل نمايد؛ بلكه اين تصوّر از نوع تصوّر آن سلسله معانى و مفاهيم است كه «معقولات ثانيه» فلسفى ناميده مى‏شود؛ از قبيل مفهوم «وجود»، «وجوب»، «قدم»، «عليّت» و امثال اينها... تصوّر خداوند از ناحيه تركيب چند مفهوم از اين مفاهيم يا يكى از اين مفاهيم با مفهومى از نوع ماهيّت صورت مى‏گيرد؛ از قبيل مفهوم «واجب الوجود»، «علّت نخستين»، «خالق كل»، «ذات ازلى»، «كمال مطلق» و امثال اينها. اينها اختصاص به خداوند ندارد؛ تصوّر ما درباره ماده اوّلى جهان نيز از همين قبيل است. ما تصوّرى از ماهيّت و ذات و كنه مادّه اوّلى جهان نداريم؛ ولى او را به عنوان مادّه اوّلى كه يك عنوان انتزاعى و ثانوى است تصوّر مى‏كنيم و احياناً برهان بر وجودش اقامه و وجودش

1.همان، ص ۱۰۰

2.همان، ص ۱۰۰-۱۰۱

صفحه از 138