كند، كيفيت هدايت او را بهسوى خويش بشناسد و از كيفيت شهادت او بر صدق وزيرش آگاه گردد و علوم و حكمتهاى او و شمول الطافش را بر خويش دريابد؛ چرا كه روىگردانى از سلطان، تناقض آشكار دارد با مشاهده سلطان و شهادت و هدايت او و نيز وصول به الطافش...
پس روشن است، آنگاه كه خداوند رسول خود را بهسوى اهل عالم مىفرستد - تا آنان را به سوى او و حضور در محضرش بخواند و به رفع حجاب از قلب بندگان و نايل شدن به لقاى پروردگار و شرف سخن گفتن و درنتيجه تعليم، هدايت، تزكيه وتربيت بندگان بهواسطه اين تكلّم، بشارت دهد و به اين وسيله بندگان را به محضر خداوند مقرّب سازد و به اين خلعتى كه شايسته جلال اوست بپوشاند - خود او راهنما - بهسوى خود و معرّف خويش بر بندگان در جلالش و شاهد است بر راستى رسول خويش در دعوت و بشارتش. و علوم، حكمتها، مواعظ و هدايت او در كلامش، حجّت و برهانى [ ديگر] است بر رسولش، در عين آنكه كلام او رحمت و احسانى از سوى خداوند بر بندگان است.
و نيز مىنويسد:
روشن است كه رسول، واسطه ميان حقّ متعال و بندگان اوست و راه وصول بندگان به محضر پروردگار عالميان و وسيله تقرّب بندگان بهسوى خداوند است. پس اگر خود خداوند تنها شاهد بر رسالت رسولش باشد، شهادت او بر پيامبر و خلافت جانشينش در زمين امكان ندارد مگر پس از ايصال بندگان به محضر خود و رفع حجاب از قلوب ايشان بهطورى كه او را نزديك و اجابت كننده بيابند.
چنان كه وقتى وزير از محضر سلطان مىآيد و مىگويد: «من وزير و واسطه رساندن شما به محضر سلطان هستم و اوست برهان من بر راستىام و رسيدن به او با همراهى من محقّق مىشود، بهطورى كه شما او را مىيابيد و او مانع حضور شما نمىشود و حجاب ميان خويش و شما را برمىدارد و به ديده رحمت به شما مىنگرد و درنتيجه، شما او را شاهد راستى من مىيابيد» بر اين اساس، تداوم و پايدارى دريافت اين شهادت، به اطاعت از