بخششى را از عمروعاص دريغ ورزيد و با تعمّد در گمراهى، ملك مصر را به عبدالملك سپرد و به اين خدمتگزار جفا كرد (بيتهاى 55 -57):
و لمّا مَلَكتَ حَماةِ الأنامِو نالت عَصاكَ يدَ الأوَّلِ
مَنَحتَ لِغيرى وزنَ الجبالِو لم تُعطِنى زِنةَ الخَردلِ
و أنحَلتَ مصراً لِعبدِ المَلِكو أنت عنِ الغَيِّ لم تَعدِلِ
پس از اين همه، عمرو عاص از اينكه معاويه را يارى كرده، احساس ندامت مىكند و با صراحت از غدير و جانشينى امام على عليه السلام مىگويد:
اى فرزند هند! از روى جهل خود تو را بر علىّ افضل برترى داديم و يارى رسانديم و با برفراز بردن تو، خود به مرتبه پست تنزّل كرديم.
تو را بر كسى برترى داديم كه پيامبر در بارهاش سفارشهاى ويژه كرده بود؛ كسى كه در روز غدير، پيامبر پيش از پراكنده شدن حاجيان، برفراز منبرى، با در دست داشتن دستش، به فرمان پروردگار بلندمرتبه با بانگى رسا پرسيد: آيا من بر شما از جانتان سزاوارتر نيستم؟ آن هنگام كه پاسخ گفتند: آرى چنين است، به خواست يگانه ايزد، او را امير همه مؤمنان قرار داد و فرمود: هر كه را من سرپرست اويم و از خودش برجانش سزاوارتر، اينك على، سرپرست اوست و چه خوب سرپرستى است! سپس دست به دعا برآورد كه پروردگارا! دوست بدار آن كه على را دوست بدارد و دشمن آن كس باش كه با او دشمنى ورزد. سپس مردم را به پيوستن به عترت پاكش فرمان داد و از پيمانشكنى بر حذر داشت؛ چراكه شكننده پيمان با عترت پيامبر، پيوندى با آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله نخواهد داشت.
در اين لحظه شيخ تو اى معاويه! ( عمر بن خطاب ) هنگامى كه ديد رشته پيوند حيدر عليه السلام با مردم ناگسستنى است، تبريكگويان جلو آمد و گفت: بهبه! على، مولاى شماست! اى مردمان، او را پاس بداريد؛ زيرا وى سرور من و همه شماست (بيتهاى