تبيين مباحثى از توحيد در پرتو معارف اهل بيت عليهم السلام (2) - صفحه 151

البتّه آنچه فلاسفه صدرايى تحت عنوان تشكيك خاصّى وجود گفته‏اند، غيرقابل دفاع و مردود است، ولى بايد دانست قول به وحدت سنخى وجود، لازمه قول به اشتراك معنوى وجود است. اگر مفهوم واحدى را ميتوان بر خالق و مخلوق به نحو ايجابى حمل كرد، چگونه مى‏توان آن دو را متباين دانست؟
حاصل سخن، اينكه اين نظريّه حدّاقل در چهار محور با مباحث فلسفى اشتراك دارد. البتّه صرف اشتراك و مشابهت با مباحث فلسفى، به معناى بطلان نيست ولى پيشتر نشان دادهايم كه اين چهار محور با عقل و نقل ناسازگار است. همچنين اگر كسى ملتزم به اين مبانى باشد، بايد قائل به معرفت بالوجه خدا باشد و در مقام توصيف حق نيز هر مفهومى را كه معقول ثانى باشد و كمالى را براى خدا اثبات كند، بپذيرد. طرفه آنكه در اين نظريّه از يك سو ذات خدا غيرقابل شناخت معرّفى شده و معرفت خدا فقط در حدّ تصديق وجود او ممكن دانسته شده است؛ آنگاه فرمايش اميرالمؤمنين، كه «كمال معرفته التّصديق به»، بر تصديق عملى و نشان دادن صدق اعتقاد حمل شده است. ۱ از سوى ديگر، در مقام توصيف، قائل به توقيفيّت اسما است و وراى اسما و صفاتى كه در شرع آمده، اجازه توصيف خدا را نمى‏دهد:
خداى متعال، خود، وصف كردن خود را متكفّل شده است و به كسى اجازه توصيف ذات اقدسش را نمى‏دهد، هرچند در نظر وصف‏كننده، كمال باشد... كسى حق ندارد كه خدا را به اسم يا صفتى كه ثبوت قطعى از شرع ندارد، توصيف كند. ۲
اين در حالى است كه مبانى پذيرفته‏شده، اجازه توصيف خدا را به صفات كماليّه - هرچند مأخوذ از شرع نباشد - مى‏دهد. البتّه توقيفيّت اسماى الهى مطلب صحيحى است كه روايات بيان داشته‏اند و تفصيل بحث در مورد آن را به نوشتار بعدى وامى‏نهيم.

1.همان، ص ۱۲۲

2.همان، ش ۴، ص ۵۱ -۵۲

صفحه از 147