تبيين مباحثى از توحيد در پرتو معارف اهل بيت عليهم السلام (2) - صفحه 150

البتّه اين نظريّه همچنان قائل است كه «ذات حق تعالى ناشناخته است) ۱ و اين مفاهيم تنها ما را از حدّ تعطيل و تشبيه خارج مى‏كند؛ در حالى‏كه اگر كسى تصوّر خدا را از طريق مفاهيم دسته دوم (معقولات ثانيه) بپذيرد، بايد همچون فلاسفه قائل به معرفت بالوجه باشد.
رابعاً اين نظريّه قائل به اشتراك معنوى ميان صفات خدا و خلق است:
از آنچه بيان كرديم معلوم ميشود كه كسانى كه دم از اشتراك لفظى در اسما و صفات خدا ميزنند بازگشت راهشان به تعطيل است؛ همان طورى كه دخالتهاى فضولى فلاسفه در شناخت كيفيّت علم و ساير صفات حق تعالى به تشبيه برميگردد. و كلام صحيح همان است كه ساير فحول علماى اماميّه - ازجمله علّامه مجلسى قدّس سره - فرموده‏اند كه اشتراك معنوى اسما بدون اشتراك در نحوه مصاديق است و دقت در كلمات اميرالمؤمنين عليه السلام در همه خطبه‏هاى توحيدى همين معنى را مى‏فهماند. ۲
البتّه چنان‏كه گفتيم در اين نظريّه، وحدت تشكيكى وجود پذيرفته نشده و انتقاداتى بر آن شده است، ازجمله اينكه:
وقتى كه يك شى‏ء داراى مراتب و درجات، فرض شود مانند نور، كمّيّتى خواهد بود (چه مراتب متناهى آن و چه مرتبه غيرمتناهى آن) چنان‏كه عدد نامتناهى و جسم نامتناهى، داخل در كمّ منفصل و كمّ متّصل است و نامتناهى بودن، آنها را از مقوله كمّ خارج نمى‏سازد. آنچه را كه اين آقايان «حقيقت وجود» ناميده‏اند و شدّت و ضعف برايش قائل شده‏اند - چه مرتبه متناهى و چه مرتبه غيرمتناهى آن - كمّ است و خداى متعال را بايد از اين وصف تنزيه نمود. ۳
ولى به نظر مى‏رسد كه اين اعتراض وارد نباشد؛ زيرا حقايق ذومراتبى وجود دارد كه از مقوله كمّ نيستند. مثلاً محبّت، حقيقتى است داراى مراتب و درجات كه داخل در مقوله كمّ نيست. معرفت خداى متعال نيز كه فعل اوست، داراى درجات و درجات آن هم نامتناهى است.

1.همان، ش ۵، ص ۱۲۱

2.همان، ش ۴، ص ۴۹

3.همان، ش ۶، ص ۱۸-۱۹

صفحه از 147