از نقد سند تا نقد متن(3) - صفحه 5

نزديك انصارى يافت. حديث, اولى است كه چنين حالتى در آن رخ نمايد. ۱
از اين رو, برخى راويان, اصرار بر ياد كردن شهادت و شنيدن و حتى تدوينِ قبلى اى دارند كه بر آن, اعتماد ورزيده اند, تا تأكيد بيشتر بر درستيِ حديث را برسانند. يكى از ايشان مى گويد: «پس گواهى مى دهم كه من با على بودم».
ديگرى مى پرسد: «آيا هيچ كدام از شما اين را از پيامبر شنيده است؟». سومى متهم مى كند كه: «گمان نمى كنم تو از پيامبر, به درستى حديث بگويى». ولى ممكن بود برخى احاديث را با ارجاع به احاديثِ مدوّنِ قبلى, به درجه وثوق رسانند; چه پيامبر(ص) براى هِرَقْل, امپراتور بيزانس, نوشت. پيامبر, نامه ها (صحيفه ها) داشت و صلح نامه حديبيه را نگاشت. ابوبكر, نامه اى به بحرين نوشت و على بن ابى طالب نيز نامه نوشت. ۲
پيشينيان, لااقل از نقد متن, غافل نمانده اند و اين نقد, از نظرِ شكلِ ساختارها [/ساخت عبارتى] بوده است; زيرا هر حديثى را با شكل هاى گوناگونِ آن, روايت مى كرده اند, بى آن كه يكى را بر ديگرى بگزينند, تا جايى كه [در صحيح البخارى], بعضى احاديث, با معناى واحد, ولى در ساختارهاى گونه گون, حتى به گونه اى ملال آور, تكرار شده اند و دليل كافى براى تعدّدِ ساختارها ديده نشده است.
بسيار اتفاق افتاده كه راويان در ميان خودشان اختلاف پيدا كرده, به سومى يا به نزد قرآنْ داورى برده اند. اگر كار برايشان دشوار گشته, به شرح الفاظ حديث پرداخته اند تا از اين اختلافات بكاهند. يكى از ايشان مى پرسد: «آيا اين از پيامبرِ خداست؟». ديگرى پاسخ مى دهد: «نه,… اين از انبانِ ابوهريره است». گويى قبل از آن كه محدّثانْ احساسِ

1.ج۸, ص۵; ج۴, ص۱۲۱; ج۲, ص۱۲۹; ج۴, ص۱۶۴ و ۲۳۸; ج۵, ص۱۵۷; ج۱, ص۴۱; ج۸, ص۱۴۳; ج۸, ص۱۸۹ـ۱۹۳; ج۹, ص۱۵۳. مثال ها در اين مورد, فراوان است: چه بسيار كه ابو سفيان مى گويد (ج۸, ص۱۱۶).يحيى گفت: اين را كه گفت, نمى دانم در حديث پيامبر خداست يا چيزى از نزدِ خود اوست (ج۳,ص۱۶۳). شعبه نگفت سوگند به كسى كه جانم در دستِ اوست (ج۸, ص۱۶۳). نمى دانم پس از قرن خود, گفت دو تا يا سه تا (ج۸, ص۱۷۶). نمى دانم عبارت او (هل تضامون) بود يا (هل تضارون) (ج۹, ص۱۵۸).

2.ج۸, ص۴۷ و ۶۷; ج۷, ص۷۱; ج۲, ص۱۴۶; ج۳, ص۱۲۶; ج۷, ص۸۱.

صفحه از 3