از نقد سند تا نقد متن(3) - صفحه 7

ندارند, كمك ورزد.
گاه, عبارات روايت, با الفاظ راوى در هم مى آميزند و مايه زيادت و نقصان در هسته حديث مى گردند. به عنوان نمونه, ديده مى شود كه برخى از ايشان با جملاتى از اين دست, به اين كار, اعتراف مى ورزند كه: چنين و چنان گفت و «سپس بر آن افزود». راوى در ميانه گفته مستقيم, دخالت مى ورزد و مى گويد: «نمى دانم». به اين ترتيب, حقيقتِ ثابتى ارزانى مى دارد. ديگرى مى گويد: «نمى دانم آيا نافع, چيزِ ديگرى [غير از حديث] گفت يا در حديث بود» و اين, برخاسته از احساس زيادت, و تفاوت هسته حديث با اضافاتِ دنبال آن است.
گاه, زيادات براى تأكيد و مبالغه اند و افزودن بر تأثير [حديث] و نيرويِ اقناع [آن] ۱ فقط كافى است يك نمونه تنها براى نشان دادنِ اختلافِ دو ساختار براى حديثِ واحد ذكر شود, تا تحول از اثبات به نفى (از راه قلب ساختن) را نشان دهد:
ساختار نخست: هر كس بميرد و غير از خدا براى او همتايى بخواند, به آتش رود.
ساختار دوم: هر كس بميرد و براى خدا همتايى نخواند, به بهشت رود.
[و در نمونه اى ديگر:]
ساختار نخست: هر كس بميرد و اندك شركى به خدا بورزد, به دوزخ رود.
ساختار دوم: هر كس بميرد و هيچ شركى به خدا نورزد, به بهشت رود. ۲
گاهى «هسته» به «بنيادْ» بدل مى گردد و اين, معناى اصلى حديث است. ساختارها مختلف مى شوند و اشخاص نيز ديگر مى گردند, ولى بنياد, همچنان يگانه مى مانَد و دلالت نيز يگانه مى مانَد. مثلاً حديثِ «دو بار واجب مى شود», براى دو جنازه نيك و بد است, كه يك بار از پيامبر نقل مى شود و يك بار از عمرِ خطّاب. داستانِ وارهاندنِ سگى از تشنگى را يك بارْ يك مرد انجام مى دهد و يك بار, قهرمانِ آن, يك زن است. داستان

1.ج۲, ص۱۶۰; ج۹, ص۱۷۹; ج۵, ص۵۷; ج۳, ص۱۸۲ و ۱۸۹; ج۸, ص۱۶۴.

2.ج۲, ص۹۰; ج۶, ص۲۸; ج۴, ص۱۵۸.

صفحه از 3