در حديث, مجموعه ديگر از زبان هاى سامى نمودار مى گردد, مانند: عِبرانى, سُريانى و حورانى. از ابو هُرَيرَه نقل است كه اهل كتاب, تورات را به عبرانى مى خواندند و به عربى براى مسلمانان تفسير مى كردند. پس پيامبر گفت: «اهل كتاب را تصديق نكنيد و تكذيب هم نكنيد». بدين سان, شناختى از يهوديت و نصرانيّت در كار بوده است, بى آن كه اينها مبناى عقيده و قانوگذارى گردند; ولى در تفسير و گردآورى حديث, داخل شده اند. در روايات, برخى واژه هاى سُريانى آمده است, مانند «سريا» كه در زبان سريانى به معناى رودِ كوچك است. پرسشْ اين است : آيا زبانِ سريانى از طريق كليميان ايران در آسياى ميانه در نيمه نخست قرن سوم «عصر بخارى» شناخته بوده است؟ از اين جمله است واژه «سطور» كه در زبان سريانى به معناى كوه است. عبارت قرآن در سوره يوسف: «هِيتَ لَكَ», به حورانى بدين معناست: «از آنِ توام». ۱
در كنار زبان هاى شرقى در ايران و زبان هاى خاورميانه در فلسطين, زبان رومى هم هست كه در غربْ پديدار مى گردد. هِرقْل, مترجم خود را فراخواند. اين نشان مى دهد كه در دربار هِرَقْل, كسى يا كسانى بوده اند كه عربى و رومى مى دانسته اند. چهره بزرگوار محمد در ميانِ قومِ خودش به نمايش در مى آيد و علاقه او كه از هِرَقْل و عدالت او آگاهى يابد. مجاهد گفته است: واژه «قسطاس» در زبان رومى به معناى عدالت در عربى است. ۲ شايد اين واژه در اصل, رومى بوده و سپس معرّب گشته است. برخى زبان هاى ديگر نيز رُخ مى نمايند كه به گويش هاى عربى نزديك ترند و يكى از اينها نبطى است. در نزد ابن جُبَير, «طه» به نبطى به معناى «اى مرد» است. ۳ و [در روايات,] اشاره به برده اى قبطى هست كه مرد. شايد او نصرانى مصرى بوده است. از مصر است كه جامه هاى فاخر مى آيد. آنچه شگفت است, تشابهِ واژه «أحمس» عربى با لفظ «احمس» در مصر باستان است; مگر آن كه تشابه به يك ريشه واحد سامى بازگردد. چنين مى نمايد
1.ج۶, ص ۲۵; ج ۴, ص ۲۰۱; ج , ص ۱۷۴; ج ۶, ص ۹۶.
2.ج ۶, ص ۴۴ - ۴۵; ج ۹, ص ۱۹۸.
3.ج ۶, ص ۱۱۹.