سيري در رساله «مبدأ و معاد» آقا جمال خوانساري - صفحه 90

صورت ـ على رغم تصريح آنها به مجرّد بودن برخى از مخلوقات از زمان و مكان ـ وجود خداوند متعال نيز داخل در زمان مى شود و همزمان با وجود مخلوقات مى گردد.
فلسفه، حدوث عالم و وجود بعد از عدم مطلق آن را انكار كرده و حدوث آن را به حدوث ذاتى تأويل مى كند؛ يعنى مى گويد كه عالم ازلى است و هرگز عدم نداشته است؛ امّا در عين ازلى بودن، خود، مخلوق و وابسته به غير است؛ چنانكه بنابر تفسير حركت جوهرى نيز عالم مادّى، ازلى است و در هر آن، حدوث و تجدّد دارد؛ امّا قبل از هر تجدّد و حدوثى، تجدّد و حدوثى ديگر بوده است و عدم مطلق و غير مسبوق به وجود قبلى، براى آن محال است.
اين بيان، مساوى با نفى حقيقت حدوث است و به قدم عالم تصريح دارد؛ چه اينكه حتى مادّيين هم كه عالم را قديم مى دانند و وجود آفريدگار را انكار مى كنند، حدوث به اين معنا را قبول داشته، هر تجدّد و حدوثى را قديم و ازلى نمى دانند.
برخى مى پندارند كه ملاّصدرا با اعتقاد به حركت جوهرى، مسئله ربط حادث و قديم را حل كرده و مشكل لاينحلّى را از ميان برداشته است؛ در حالى كه بر مبناى براهين عقلى و تفسيرهايى كه مدافعان حدوث زمانى عالم داشته اند، مسئله حدوث حقيقى عالم و وجود بعد از عدم واقعى آن، اصلا مشكل لاينحلّى نداشته است؛ چنانكه در جاى خود به تمامى شبهات قائلان به قدم عالم و حدوث ذاتى آن، به روشنى پاسخ گفته شده است. ۱
ربط حادث به قديم، تنها مسئله اى بوده كه فيلسوفان با آن رو به رو بوده اند و عالم را ازلى و وجود آن را صادر از ذات خدا و وابسته به وجود او دانسته اند و در اين جهت، هيچ فرقى نمى كند كه به غلط، زمان را مقوّم ذات اشيا بدانيم و به حركت جوهرى قائل شويم يا زمان را خارج از حقيقت اشيا دانسته، حركت جوهرى را انكار كنيم. لذا حركت جوهرى، در اين زمينه، اگر مشكلى بر مشكلات ديگر فيلسوفان نيفزوده باشد، مشكلى را حل نكرده است.
وقتى كه صدور ذاتى كه از جوهر خود سيلان و حدوث و حركت نداشته باشد، از

1.ر.ك: كفاية الموحّدين، ج۱، ص۲۶۹ به بعد.

صفحه از 105