گفتگو با آية الله رضا استادي - صفحه 21

بى احترامى به احاديث متّهم مى كند و آن اين را ساده انديش مى خواند….
من فكر مى كنم اگر دو طرف متوجه باشند چه چيزهايى جزو مسلّمات است و هر چيزى را مسلّم فرض نكنند و اين طرف هم دنبال نص باشد، روايت مخالف مسلّمات عقلى پيدا نمى كنيم و ديگر مصداقى پيدا نمى كنيم كه گفته شود: با رواياتى كه مخالف عقل است، چه كار كنيم؟ يا مطالب عقلى را كه مخالف روايات است، چه كار كنيم؟
حالا اگر از اين مواضع خودمان ـ كه يقينى نيست ـ عدول كرديم و منصفانه هم برخورد كرديم و ديديم كه تعداد زيادى از اهل معقول، يك مطلبى را مسلّم گرفته اند، ولى آن طرف هم مثل اين كه مطمئن است كه روايتش صحيح است، چه كنيم؟
بهترين مثالى كه مى توانم بزنم، معاد جسمانى است. اخيرا من يك مقاله اى هم راجع به معاد جسمانى نوشتم و در يادنامه مرحوم آية اللّه آملى هم چاپ شد. اين معاد جسمانى به خاطر اين كه يك آيه و دو تا آيه و سه تا آيه نيست كه كسى بگويد اين ظاهر است و ظهور است. من آنجا تقريبا چهل آيه جمع كرده ام؛ چهل آيه كه هر كدامش يك ظهور قوى دارد مبنى بر اين كه معاد، جسمانى است. از آن طرف هم آن معادى كه الآن در فلسفه مطرح است (حتى در همين فلسفه رايجى كه دست ماست و تدريس مى شود) معاد جسمانى مادّى نيست و تقريبا تمام آنهايى كه اهل معقول هستند، مى خواهند بگويند كه اين، حرف نهايى است و اين مقدّمات، درست است و اين نتيجه هم درست است و معاد، جسمانى مادّى نيست. خوب؛ طبعا اين دو طرف، در مقابل هم قرار مى گيرند. چون ادّله نقلى معاد جسمانى، از حيث سند و دلالت، قطعى است (البته نه براى آدمهاى وسواسى كه به خاطر بعضى ذهنياتشان، به اين زودى ها به چيزى قطع پيدا نمى كنند و اصلا ذهن آنها هم ملاك نيست). بايد بپذيريم و نتيجه بگيريم كه مقدّمات آن نظريه فلسفى مخدوش است؛ اما از آن طرف هم مسائلى ضرورى و

صفحه از 31