نقدي بر «از نقد سند تا نقد متن»(2) - صفحه 11

اشاره مى كند كه پيامبرْ آنها را با جملاتى مانند «خداى تعالى گفت» آغاز مى كند.
حنفى بر اين عقيده است كه اين گونه احاديث داراى درجه اى كم تر از حديث قدسى هستند و انتساب اين احاديث از سوى پيامبر به خداوند، «براى نشان دادن اندازه نزديكى ميان خداوند و گوينده و شنونده» ۱ است. گويا از نظر حنفى، نوع و قالب ادبى اين گونه احاديث، گفت وگوست. «چنين مى نمايد كه گفت و گويى ميان خدا با او هست، يا ميان خدا با بهشتيان و دوزخيان، در آخرت، گفت و گويى هست و اين نيز براى دادن اهميّت به حديث و افزايش اثر آن بر شنوندگان است. مثال آن، اين حديث است: خدا گفت: آدميان، به روزگارْ ناسزا مى گويند. روزگار، منم و شب و روز به دست من است». ۲
از اين بيان حنفى چنين بر مى آيد كه پيامبر از قالب گفت و گو، كه گوينده اصلى خداوند است، به عنوان ابزارى براى تأكيد بر مطلب و افزودن اثر آن بر مخاطبان و مؤمنان بهره جُسته است. لحن مطلبْ زننده است؛ چون چنين برداشت مى شود كه گويى حكايتى از واقع وجود ندارد، مگر آن كه مراد حنفى آن باشد كه روح مطلبِ بازگو شده در حديثْ از آن خداست و پيامبر از جانب خود، قالبى از نوع گفت و گو بر آن پوشانده و در نتيجه، حديث به صورتى درآمده كه گويى به طور مستقيم چنين گفت و گويى در ميان بوده است؛ حال آن كه چنين گفت و گوى مستقيمى در ميان نبوده و پيامبر ضمن اسناد اصلى مطلب به خداوند، در پى نشان دادن تفاوت و جدايى مطلب از قرآن بوده است. حنفى پس از بيان مطلب مزبور، جمله اى را آورده كه در مجموع با توجيه اخير ناسازگار است و به نظر مى رسد ميزانى از اضطراب و آشفتگى در آن وجود دارد: «جمله سخدا گفتز به معناى آمدن عينِ گفته خدا نيست (چه، فقط قرآن و حديث قدسى عين گفته خداست)؛ بلكه افزودن تأكيد است، بويژه هنگامى كه مضمون سخن، اختلافى عقيدتى ميان فرقه ها باشد. از اين جاست كه سخن به مصدر اوّل اقتدار (يعنى خدا) نسبت داده مى شود». ۳

1.همان.

2.علوم حديث، ش ۱۵، ص ۱۰۱.

3.علوم حديث، ش ۱۵، ص ۱۰۱- ۱۰۲.

صفحه از 7