روشن است كه همه اين مطالب در مورد احاديثى است كه صحّت آنها مفروض است. در واقع، احاديث غير صحيح كه معلوم نيست از پيامبر صادر شده اند و يا معلوم است كه از او صادر نشده اند، تخصصاً از محلّ بحثْ خارج اند. اين گونه احاديث، به ويژه در مورد نزاع هاى فرقه اى، عقيدتى، سياسى و... قابل تحليل و استنتاج هستند و بايد به آنها نگاهى تاريخى داشت. در چنين احاديثى از ابتدا بايد توجه داشت كه ربطى به پيامبر يا معصوم ندارند و از اين حيث، مانند هر متن ديگرى هستند كه در آن زمان نوشته شده اند.
بدين ترتيب، باتوجه به مجموع مطالبى كه در موضوع «انواع ادبى» تا به اين جا ذكر شد، مى توان گفت كه پرسش ها يا انتقاداتى كه در وهله نخست در موردِ اعمال اين شيوه در خود آثار ادبى مطرح است، پرسش هايى جدّى هستند و راه حلّ خاص خود را مى طلبند. و در وهله دوم اعمال اين شيوه در متون حديثى كه اثر حديثى اند و نه اثر ادبى به نحو جدى ترى جاى پرسش و درنگ دارد.
صاحب اين قلم، و شايد هيچ كس، منكر آن نيست كه حتى از احاديث صحيح نيز مى توان بسيارى از مسائل فرهنگى، فكرى، عقيدتى، روانى، تاريخى و اجتماعى جامعه روزگار پيامبر و روزگار مؤلّفان يا راويان مجامع حديثى را به دست آورد؛ امّا اين موضوعى است در درجه دوم كه ثانياً و بالعرض به دست مى آيد. در درجه اوّل، حديث صحيح صادر از پيامبر داراى روح و پيامى است ناظر به واقع، كه در جريان وحى بر پيامبر آفتابى و منكشف شده است و پيامبر، آن را در سخن خود منعكس نموده است. در نقد حديث نبايد جاى آن دو مرحله، عوض شود. ۱
1.پس، اين سخن حنفى در كتاب دراسات فلسفية كه پيش تر به آن اشاره شد مبنى بر طبل توخالى خواندن چنين انتقادات و پرسش هايى، فرار از پاسخ است. راه چاره، آن است كه اين پرسش هاعالمان به بحث گذارده شده و پاسخ هاى راه گشا يابند.