در وكيل كردن خدا، بنده خود را غايب مى بيند و خدا را به جاى خود قرار مى دهد، ولى در تفويضْ بنده وجود ندارد تا حاضر يا غايب باشد، و غير از اراده و تدبير سلطنت و توانايى او چيزى نمى بيند؛ پس همه چيز را به او برگشت مى دهد؛ چنان كه مؤمن آل فرعون در حال دعوت قوم خود به سوى خداوند و تفويض همه امور خود به او گفته است:
و كارم را به خداوند واگذار مى كنم؛ چرا كه او به احوال بندگان بيناست.۱
امّا تسليمْ پذيرش محض اراده خدا در هر سختى و آسايشى است. مفهوم تسليم لطيف تر و گسترده تر از معناى تفويض است.
چنين دركى از رابطه تكوينى ميان بنده و خالق، حالت نفسانى عميقى را به دنبال دارد كه همان برگرداندن همه امور به اراده و خواست و حكمت خداوند است. در اين حال، آدمى هيچ دلبستگى، دو دلى، ناراحتى و اضطرابى از مصايب و مشكلات و ابتلائات روزگار احساس نمى كند؛ زيرا هستى او در دست قدرت سلطانى است كه از هر مهربانى مهربان تر و به بندگان خود بينا، حكيم و رئوف است:
همانا خداوند به بندگان خود بيناست.
سخن ما بدين معنا نيست كه انسان فاقد اراده و اختيار است و در نتيجه مسئوليتى در قبال كارهاى خود ندارد؛ چنان كه به معناى اين هم نيست كه آدمى اراده و اختيار و تلاش و حركت خود را در جهت مصالح دنيوى و اخروى كاملاً كنار گذارد. اين هر دو اشتباهى است كه از عدم تفكيك دقيق حد و مرز بخشهاى مختلف اين معارف و حقايق از يكديگر ناشى مى شود.
خداوند انسان را موجودى با اراده و اختيار و درك آفريده است. اين مسئله بديهى است و شكى در آن نيست و هر كس قرآن را با دقت بخواند، اين نكته بديهى را در خواهد يافت. بر انسان است كه اراده و اختيار و درك خود را در راه صلاح دنيا و آخرت خود به كار بندد كه:
و براى انسان هيچ چيز نيست مگر آنچه كوشيده است.۲