۰.سزاوار است كه خداشناسان بر او توكل كنند.
۰.كسى كه خدا را مى شناسد، سزاوار است دلش چشم بر هم زدنى از بيم و اميد خدا خالى نباشد.
۰.چهره عارفْ خندان و دلش محزون است.
۰.عبادت عارفان از ترس خدا گريه كردن است.
۰.هرچيز را معدنى است و معدن تقوا دلهاى عارفان است.
۰.كمترين حد معرفت، باعث زهد در دنيا مى گردد.
۰.ميوه معرفت، بى ميلى به دنياست.
۰.هركه خداشناس شود، موحد مى گردد.
هر كدام از اين روايات، ايستگاههاى تكامل بشر در معرفت خدا به شمار مى آيند. معرفت - چنان كه در روايات آمده - اساس حركت به سوى آخرت، زهد در دنيا و بى ميلى به آن، بى نيازى از مردم، تواضع، دعا، حاجت خواستن از خدا، توكل بر خدا، ترس و بيم از خدا، اميد به خدا، حزن و اندوه و گريه، تقوا، توحيد، و...است.
اين بخشى از منازل تكاملى انسان در اين سفر دور و دراز است كه از معرفت آغاز شده و به تفويض ختم مى شود. در پاسخ به اين سؤال كه چرا اين سفر به تفويض پايان يافته است، بايد گفت كه آخرين مرحله اين سفر اين است كه انسان در عالم وجود جز سلطنت خداوند متعال سلطنت ديگرى نشناسد و در پى آن، اراده و رضايت او در اراده و رضاى خداوند فانى گردد و ديگر اراده اى جز اراده خدا و رضايتى جز رضايت خدا نداشته باشد و تمام امور خود را به خدا تسليم كند و از اوامر او خشنود باشد، در اراده و سلطه او فانى شود و از «من» خود حتى سايه اى هم حس نكند. اين، پايان سفر است.
در محدوده امر و نهى خداوند
اين سومين علامت عبوديت در حديث امام صادق(ع) خطاب به عنوان بصرى است. همت بنده واقعى و آنچه شبانه روز فكرش را مشغول مى كند، اين است كه آنچه را مولايش