جُستاري درباره حديث«القَدَريّةُ مَجوسُ هذه الاُمة» - صفحه 33

منابع، به رمزگشايى از واژه قدريّه در حديثِ مشهورِ «القدريّة مجوس هذه الامّه» پرداخته و نشان داده بود كه آن واژه، در اصل و اساسِ خود بر جبرگرايان دلالت داشته و اطلاقش بر اختيارگرايان، به ناحق انجام گرفته است. به ديگر سخن، ايشان برجاى دل مشغول داشتن بر درستى يا نادرستىِ صدورِ روايتِ مذكور از زفانِ معصوم - و لاجرم قبولى يا مردودىِ آن ، رواج يابى و اقبال دارى آن روايت را ملاك قرار داده و با ذكاوتِ خود، پرده از تعكيسى تاريخى برانداخته است.
بارى، خواندنِ آن مقاله ارجمند، مرا جنبانيد تا با همان ديدگاهِ ويژه بر حديث كه پيش تر بازش گفتم، كاوش بيشترى بر «القدريّة مجوس هذه الامّه» به فرجام رسانم و به بيانِ درست تر، مقاله آقاى جهانگيرى را كامل تر گردانم. در اين كاوش، من توجهِ خويش را به نسبتِ ميان قدريّه با مجوس در روايتِ قدريّه معطوف كرده ام؛ زيرا به بى گمانى مى توان گفت هر كسى كه نخستين گزارنده آن روايت بوده، لابد به ربطى معقول و پذيرفتنى ميان اين دو - يعنى مجوس و قدريان - چشم داشته است.
به سخن ديگر، اين روايت در ترازِ وثاقت يا خردورزى، چه راست بيايد و چه نا راست، بالاخره رواجِ فراوان و نقلِ همواره اش، به اين معناست كه نسبتى همه پسندْ ميانِ قدريّه و مجوس در آن رعايت شده است. پس، با توجه به تشبيهى كه در اين روايت به كار بسته شده، اگر باورهاى مجوسان بر مدارِ جبر بگردند، مى توانيم گفت كه قدريّه در روايت مورد بحث ما، ناظر بر مجبّره - مانند اشاعره - است؛ و اگر برعكس، باورهاى مجوسى را اختيارى بيابيم، مى توانيم گفت كه از قدريّه در آن روايت، فرقه هاى اختيارى - مانند معتزله - مراد شده اند.

مجوس و قدريان

بايد در همين سرآغازِ بحث، اذعان كنم - همچنان كه آقاى جهانگيرى هم در مقاله ياد شده تصريح كرده اند - چگونگىِ نسبت ميانِ قدريّه و مجوس در روايت مذكور، از ديرباز مورد نظرِ برخى قرار گرفته است و مرورى بر آثارِ كلامى، نشان مى دهد كه

صفحه از 49