جُستاري درباره حديث«القَدَريّةُ مَجوسُ هذه الاُمة» - صفحه 45

اندرزنامه هاى پهلوى نيز مى توان ردّپاهايى پر رنگى از نگرشهاى زروانى و جبرى را مشاهده كرد. به عنوان مثال «آذرباد مَهْراسپَنْدان» - كه به نگرش ثنوى شهره است - درباره تحمل سختيهاى روزگار چنين آورده است:
چون تان سخت ترين چيز رسد، به يزدان و به دين، به گمان مباشيد (...) چه به من، آذربد مارسپندان، آسيب و گزندى نبود كه پيش آيد (مگر) آن كه شش گونه رامش پذيرم: نخستين شادمانيَم اينكه گزندم همين است، چه از اين بدتر نيز تواند بودن (...) سه ديگر اين كه از آسيبهايى كه مرا بايد فرا رسد، يكى گذشت و (...) الخ. ۱
بخت گرايى و جبرباورى در «يادگار بزرگمهر» نيز به آشكارگى وجود دارد:
( پرسش :) چيزى كه به مردمان رسد به بخت بُود يا به كنش؟ ( ... پاسخ :) بختْ علّت، و كنشْ بهانه چيزى (است) كه به مردمان رسد. ۲
نشانِ ديگرِ جبرگرايىِ ايرانيان كهن را مى توان در باورهاى هزاره گرايانه ايشان جست. آنان معتقد بودند كه عمر جهان از آغاز تا فرجام آن دوازده هزاره است و بر اين باور بودند كه اشوزرتشت در رأس دهمين هزاره به دنيا آمده است و فرجام اين هزاره دهم را قرينِ انواع مصائب و بدبختيها مى دانستند.
در كتابى پهلوى موسوم به زندِوُهومن يَسْنْ yasnizand- ۳ vohuman اين مصائب و

1.ترجمه ماهيار نوابى از اندرز آذربادِ مهراسپندان، مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى تبريز، سال سيزدهم، شماره يكم، ص ۲۵.

2.ترجمه ماهيار نوابى از يادگار بزرگمهر، مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى تبريز، سال يازدهم، شماره سوم، ص ۳۱۳.

3.بنا بر پاره اى نشانه ها، نسخه نخستينِ اين كتاب بايد در زمان خسروانوشه روان نوشته شده باشد؛ اما آنچه اكنون در دست است، احتمالاً در فاصله ميان قرن يازدهم و چهاردهم ميلادى پديد آمده است. از اين رو مى توان انديشيد كه برخى از نشانه هايى كه در اين كتاب آمده و با يورش تازيان به ايران زمين تطبيق دارد، بعدها به اصل كتاب افزوده شده اند. با اين وصف، مايه هاى كهن در زندوهومن يسن فراوان است و به همين دليل اين كتاب سند ارزشمندى براى كاوش در انديشه هاى هزاره گرايىِ ايرانيان باستان است.

صفحه از 49