جُستاري درباره حديث«القَدَريّةُ مَجوسُ هذه الاُمة» - صفحه 46

بدبختيها كه جبراً و در آن هنگام نازل خواهند شد، چنين پيش بينى شده است:
درآن پست ترين زمان، يكصد گونه، يكهزار گونه و ده هزار گونه ديوان گشاده موىِ خشم تخمه برسد. پست ترين نژادها از سوى خراسان به ايران تازند، درفش برافراشته اند، سلاح سياه برند و موى گشاده به پشت دارند (...) اى زرتشت سپيتمان، بن و زادِ آن تخمه خشم پيدا نيست. به سرزمين هاى ايران كه منِ اورمزد بيافريدم، به جادوگرى بتازند. چنان كه بسيار چيز سوزند و خانه خانه داران، ده دهقانان، آبادى و بزرگى و دهقانى و راست دينى و پيمان و زنهار و رامش و همه آفرينش، كه منِ اورمزد آفريدم، تباه كنند.
اى زرتشت سپيتمان، هنگامى كه سده دهم تو سرآيد، خورشيد راست تر و تنگ تر و سال و ماه و روز كوتاه تر (...) و تخم، بَر ندهد و بَرِ دانه ها در دَه، هشت بكاهد (...) و خوردنى و دار و درخت بكاهد (...) اى سپيتمان زرتشت، اندر آن سده دهم، كه هزاره تو به پايان رسد، همه مردم آزپرست و ناراست دين باشند و ابرِ كامگار و بادِ مقدس را به هنگام و زمانِ خويش، باران كردن نشايد. ابر و مِه همه آسمان را تيره كند و باد گرم و باد سرد رسد و بَر و تخم دانه ها را ببرد.
و اندر آن زمان شگفت، شب روشن تر باشد و سال و ماه و روز بكاهد و سپندارمذ يعنى زمين، بالا آيد و خطر مرگ و نيازمندى در جهان سخت تر باشد (...) خورشيد نشانِ تيره بنمايد و ماه از گونه بگردد. در جهان مِه و تيرگى و تارى باشد. در آسمان نشانه گوناگون پيدا باشد و زمين لرزه بسيار باشد و باد سخت تر آيد.
خواجه نظام الملك، نيز از زبانِ موبدِ سالخورده اى كه با مزدك به مناظره نشست، جمله اى را نقل مى كند كه نشان واضحى از عمقِ باورهاى جبرىِ ايرانيانِ زرتشتى - در هيأتِ اعتقاد به «قِران» - دارد:
مزدك را غلط افتاده است، اين كار نه او را نهاده اند كه من او را نيك شناسم و

صفحه از 49