جُستاري درباره حديث«القَدَريّةُ مَجوسُ هذه الاُمة» - صفحه 50

به همراه مى آورد و چون مى خشكيد، تباهى و سرگردانى را ناگزير مى كرد. بدوى در برابر اين همه، چه مايه اى از اختيار داشت؟ حتى رونقِ تجارت كه زندگىِ بدوىِ سابق را در قرارگاهها و ماندگاههاى شهرىْ بس ديگرگون كرده بود، چندان در كف و اختيارِ او نبود: روم و ايران كه به راهِ جنگ يا صلح مى رفتند، احوالِ تاجرِ عرب هم عوض مى شد و البته در آن همه، او جز محكومى ناگزير نبود.
ناگفته معلوم است كه دشواريهاى زندگى در ميانه صحراها و واحه ها و ماندگاههاى شهرى، در عين اينكه هيچ گونه سازمان مدنى اى را اقتضا نمى كرد، بدوى را به طرزى خاص بار آورده بود: تزلزل زندگىِ آكنده از فقر، و ترسِ دائمى از قانونِ كون و فسادى كه بر بيابان حاكم است، وى را ديرباور و البته سخت مادّى و خودپرست بار آورده بود. بدوى رستاخيز را باور نداشت و مكاشفات غيبى را انكار مى كرد. بتها را مى پرستيد، چون به اين كار عادت كرده بود؛ به آنها هديه و قربانى تقديم مى كرد، چون در بيم و ترسْ راه توسل به آنها را همين مى دانست، اما پروا نداشت كه وقتى خطر را از سر گذراند، برجاى آهويى كه نذر كرده بود، گوسفندى قربانى كند يا بتِ برساخته از خرما و آرد را در هنگام تنگدستى از هضم رابع بگذراند! رابطه او با بتهاى متعددى كه مى پرستيد، يك رابطه دو جانبه و متقابل بود. گاه كه مراد نمى گرفت، بر بتان سنگ و ناسزا مى باريد و ساختگى بودنشان را يادآور مى شد؛ و آن وقت كه كامروا مى گشت، سخاوتمندانه هدايايى نثار آنان مى كرد. تنها چيزى كه مى توان گفت بدوى به آن اعتقاد واقعى داشت، يكى اجنّه بود كه همه كارى را به دست آنان ممكن مى دانست و ديگرى قضا و قدر كه از آن به «منيّه و منّون» تعبير مى كرد. ۱
اين گونه، جبر و جبرگرايى در ميان تازيانى كه بعدها به اسلام گرويدند، ريشه به دشواريهاى زيستى در شبه جزيره مى رساند و نتيجه گريزناپذيرِ آن بود. از همين رو، از ميانِ آنان، كسانى بودند كه چون مرتكبِ زشتكاريهايى مى شدند، عذر به جبر و خواستِ

1.براى آگاهى بيشتر از وضع ديانت بدويان شبه جزيره عربستان، ر.ك: تاريخ ايران بعد از اسلام، ص ۲۱۶ - ۲۲۰.

صفحه از 49