و شكى نيست كه مرتبه تربيت جسمانى -كه شبيه به شير دادن و پرورش كردن مادر است طفل شيرخواره را پست تر است از مرتبه علم آموختن -كه تربيت روحانى است و بلند كردن مرتبه نفس است از حضيض جهالت به اوج آسمان دانش.
و بعد از مرتبه تحصيل علم، مرتبه هدايت، فوق مرتبه علم است؛ زيرا كه شيطان اعلم علماست و در مرتبه ضلال و اضلال است. پس نعمت هدايت، بالاتر از علم است، و مرتبه رفعت، فوق پستى است. و گاه است كه كسى هدايت يافته و هنوز آن مرتبه رفيع را پيدا نكرده (است). و همچنين، مرتبه امان از خوف، فوق همه اين مراتب است؛ زيرا كه اعظم خوفها خوف سخط الهى است و خذلان و سوء خاتمه، و ايمن شدن از خوف، نهايت مقاصد است. پس، هرگاه جناب اقدس الهى وعده كند كه اهل توحيد -كه شيعيان خالص باشند عذاب نكند، اين عطيّه اى است فوق همه عطيّات.
پس بايد ديد كه در اين مقام، همه جا موخّر در رتبه، در ذكرْ مقدم است. و نكته در آن، اين است كه اگر در اوّل، آن نعمت بزرگ را پيش ذكر كند، ديگر براى آن نعمتها وقعى نمى ماند و غرض اين است كه هر يك از نعمتها در خور اندازه خود جلوه كند تا شكر الهى -كما ينبغى به عمل بيايد.
و در اينجا، هرچند مى توان گفت كه نكته مى تواند اين باشد كه ذكر اين نعمتها به ترتيب وجود خارجى شده، يعنى نعمت تربيت چون از براى صغير است و كوچكى قبل از بزرگى است، نعمت آن را در اول ذكر كرده، و چون بزرگ شد، الحال وقت نعمت علم است، پس آن را بعد ذكر فرموده كه جهل مرا مبدّل به علم كردى، و هكذا تا آخر. پس ترتيب ذكر نعمتها در لفظ، به ترتيب وجود آنها شده است در خارج. پس نكته ترقّى نخواهد بود؛ ولكن مى گوييم كه غرض ما اين است كه مى تواند شد نكته در تأخير نعمت بزرگ تر، ترقى باشد؛ گو ممكن باشد كه نكته ديگر هم باشد.
و اگر نه، گاه است كه ترتيب ذكرى در لفظ بر خلاف ترتيب وجود خارجى مى شود به جهت ترقى؛ مثلاً هرگاه پادشاه از احدى از ملازمانش خوش آيد و در مجلس واحد، اوّل او را از مقرّبان كند و بگويد: من تو را دوست مى دارم و هر وقت خواهى، در