زيرا كه در آنجا خداى معروفِ غير محتاج به بيان را حمد مى كنند و مى گويند «الحمدللّه»، كه معناى آن اين است كه هر حمدى كه از هر حامدى سر زند، مختص ذاتِ جامعِجميع صفات كمال است؛ پس گويا معرفت جناب اقدس الهى واضح، و مفروغ عنه شده كه مبرّاست از هر عيبى و نقصى، خصوصاً از شريك. و هر حمدى هم -كه سر زند از هر حامدى - مختصّ او خواهد بود. پس اشاره دارد به اينكه محمودى ديگر نمى باشد كه مستحقّ حمد باشد. پس كلمه «الحمد للّه»، علاوه بر افاده آن معانى، متضمّن معناى «لا اله إلاّ اللّهُ» نيز هست. پس اولا خواهد بود به تقديم، و كلمه «لا إلاّ اللّهُ» همين اشاره است به نفى شريك، پس در «الحمدللّه» شائبه احتمال شريك را در منطوق كلام از نظر ساقط داشته اند و به ساير محامد پرداخته اند و در اينجا همين متوجه نفى شريك شده اند. پس آن كلمه ابلغ است نسبت به مقام كه مبتنى است بر تناسى احتمال شريك. و در اين كلمه، مقام مبتنى است بر اينكه شريك محتمل متوّهم، نفى شود:
ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا
و به اين سبب است كه در جميع خطبه هايى كه مأثور است از ائمّه(ع) و غير ايشان، حمد را مقدّم داشته اند بر شهادت به توحيد.
و ايضاً كلمه توحيد، گويا وضع شده از براى اظهار اسلام، و از اين جهت است كه كافر هر گاه نماز كند، حكم نمى شود به اينكه مسلمان شده است، به خلاف آنكه بگويد: «لا اله إلاّ اللّه»؛ بلكه شهادتينى كه در تشهّد نماز است، هم به آن اكتفا نمى شود، بلكه تا قصد اظهار اسلام نشود به آن كلمه، حكم به اسلام نمى شود.
پس كلمه «الحمدللّه» -كه دلالت دارد بر اعتقاد به ثبوت جميع حمدها ازلاً و ابداً از براى خدا بويى از كفر ندارد، به خلاف كلمه «لا اله إلاّ اللّهُ» -كه اشعارى دارد بر خروج از كفر و دخول در اسلام، و مزيّت و فضيلت كلمه «الحمد للّه» بسيار است و اشاره به بعض آن خواهد آمد.
و امّا بنابر وجه سيم اشكال، پس مى توانيم دفع كرد اشكال را به منع افضليّت ذكر كلمه توحيد از كلمه تحميد.