آن را در آخر مى گويند؛ كه مدح را به نهايت بلندى برسانند. و در مقام مذمّت و اظهار پستى و خوارى، هر صفتى كه دلالت آن بر بدى و ذلّت و مهانت بيشتر است، آن را در آخر ذكر مى كنند؛ كه آن ترقّى در مدح است و اين ترقّى در ذمّ.
پس هرگاه كسى صفات كمال بسيار دارد و خواهى مدح او را بكنى، اگر اوّلْ صفتهاى بزرگ او را ذكر كنى، بعد از آنْ ذكر صفتهاى كوچك وقعى ندارد، بلكه اوّل بايد صفتهاى كوچك را گفت كه از هر يك از آنها افاده فضيلتى حاصل مى شود و بعد از آن بزرگ تر را تا آنكه در آخر صفت بزرگ تر از همه را بگويى، كه هر يك از آنها در مرتبه خود منشأ وقعى عظيم مى شود.
و هرگاه اوّل، صفت بزرگ را گفتى، چندان كمال آن ممدوح جلوه مى كند كه بعد از آن، هرگاه ذكر صفت كوچك را بكنى به منزله لغو مى شود؛ چنانكه وصف پادشاه را كه مى كنند، مى گويند: «سلطان جم نشان، دارا دربان، سكندر هم عنان، سليمان شأن» و اگر اوّل او را به سليمان شأنى وصف كنند، ديگر وقعى از براى آن مدايح نمى ماند.
و همچنين وزرا را مى گويند: «عالى جاه، معلاّ جايگاه، عظمت و جلالت دستگاه، مقرّب الخاقان، آصف جايگاه فلان»؛ كه بعد وصف به آصف جايگاهى، مدح او به عاليجاهى بى ثمره است، و همچنين ساير مدحها.
و علما را مى گويند: «عالى جناب، مقدس القاب، فضايل م آب، علاّمة العلماء، وحيد الزّمان، خاتم المجتهدين، حجّة اللّه في العالمين»؛ كه بعد(از) وصف او به خاتم المجتهدين و حجّة اللّه في العالمين، مدح او به عالى جنابى و امثال آن خنك است.
و همچنين در مقام اظهار نعمتهاى الهى، چنانكه در فقرات دعاى ابو حمزه ثمالى -كه آن حضرت تعداد مرحمتهاى حق تعالى و افاضه كمالات را نسبت به هر مرتبه از مراتب نقص ذكر فرموده مى فرمايد:
سيّدى، أنا الصّغير الّذى ربّيته، و أنا الجاهل الّذى علّمته، و أنا الضّال الّذى هديته، و أنا الوضيع الّذى رفعته، و أنا الخائف الّذى أمنته؛
يعنى آقاى من، من آن كوچكم كه مرا تربيت كردى و بزرگ كردى، و من آن نادانى ام كه مرا دانا كردى، و من آن گمراهم كه مرا راهنمايى كردى، و من آن پست مرتبه ام كه مرا بلند مرتبه كردى، و من آن ترسانى ام كه مرا ايمن كردى.