بلكه خواب هم -كه قوّت آن بيشتر است بر او غالب نمى شود، پس غرض بيان اين است كه هيچ قسمْ فتور و مقهوريّت از براى او نيست، نه كم و نه زياد. و اين مستلزم آن نيست كه خدا را پينكى و خوابى باشد، لكن بر او غالب نمى شود و او را غافل نمى كنند.
و امّا آيه سوره جمعه كه حق تعالى فرموده است:
«و إذا رأوا تجارةً أو لهواً انفضوا إليها و تركوك قائماً، قل ما عنداللّه خير من اللّهو و من التّجارة».
كه نازل شده در شأن اشخاصى كه در عقب آن حضرتْ نماز جمعه مى كردند و قافله تجار كه وارد مى شد و در پيش روى آنها ساز مى زدند، ايشان متفرق مى شدند و از نماز دست برمى داشتند و به تماشاى لهو و ساز و به طلب تجارت مى رفتند، كه در اوّلْ «لهو» را مؤخّر داشتند و در آخر «تجارت» را، پس وجه آن ظاهر مى شود، از ملاحظه آنچه گفتيم، زيرا كه در اوّلْ مذمّت آن جماعت است، كه چندان بى مبالات اند به دين كه از نماز در عقب پيغمبر(ص) دست برمى دارند از براى تجارت؛ بلكه از براى لهو كه كمتر از تجارت است و رتبه اش پست تر است مى روند. و در آخر، مقصود مدح عوضهايى است كه در نزد خداست. پس تجارت را مؤخر داشتند بر سبيل ترقّى؛ يعنى بگو اى محمّد، به ايشان كه آنچه در نزد خداست، بهتر است از لهو، بلكه بهتر است از تجارت، كه بالاتر از لهو است.
هرگاه دانستى اين مطالب را، پس برمى گرديم بر سر ما نحن فيه و مى گوييم كه چه مى شود كه تأخير «لا اله إلاّ اللّهُ» از براى ترقى باشد، نه تنزّل. و وجه ترقّى اين است كه چون حمد، غالباً در ازاى نعمت است، پس نعمت -كه امر خارجى است داعى شده بر عبادت. و امّا تهليل، محض تنزيه و تمجيد الهى است و اقرب است به اخلاص. پس ستايش پس تر را مقدّم داشتند و آنكه بالاتر است، مؤخّر از براى ترقى.
و نكته در اختيار ترقّى در اين مقام مى تواند اين باشد كه خطيب و واعظ ،چون مقصود او اين است كه دل مردم را متوجه خداى تعالى سازد تا اوامر و نواهى او را به ايشان برساند،