نقدي بر مقاله «پژوهشي درباره سُلَيم بن قيس هلالي» - صفحه 116

فاضل تفريشى، ۱ شيخ حر عاملى، ۲ علامه مجلسى، ۳ وحيد بهبهانى، ۴ علامه مامقانى، ۵ سيدمحسن امين، ۶ آيه اللّه خويى ۷ و شيخ محمدتقى شوشترى ۸ به نشانه هاى مذكور به تفصيل پاسخ گفته اند و هيچ مجالى براى اعتنا نمودن به اين علامات جعل، باقى نگذاشته اند. ۹
به رغم نظر نويسنده مقاله، سخنان ابن غضايرى، چنان كه گذشت، بيانگر وجود سليم است؛ زيرا او مى گويد نام سليم را در مواضعى غير از جهت كتابش و غير روايت ابان بن ابى عياش يافته است.
بنابر اين، آن گونه كه نويسنده مقاله ذكر كرده است، «در ارزيابى سخن ابن الغضائرى، اشاره به اين واقعيت كافى است... آنچه كه هست به كتاب سليم و يگانه راوى آن ابان بن ابى عياش وابسته و منسوب است»، كاملاً بى مورد و بدون توجه به سخن ابن غضايرى است.
نكته آخر اينكه اگر صرف نقل از كتاب الضعفاء، دليل بر آن مى شود كه كتاب از ابن غضايرى است و نيز با تعريف و تمجيد يك يا دو دانشمند ـ كه در مقاله آمده است ـ بدون ارائه هيچ «خبر يا گزارش تاريخى»، وجود تاريخى ابن غضايرى ثابت مى شود، همين روش را مى توان در مورد سليم پياده كرد؛ چرا كه كتاب سليم نزد ما موجود است و محدّثان بزرگ نيز از آن نقل كرده اند. همچنين علماى بزرگى از سليم، به نيكى و بزرگى ياد كرده اند. بنابر اين، وجود تاريخى سليم نيز ثابت و بى ترديد است.
چگونه مى شود كه نويسنده مقاله، با نداشتن هيچ گزارش تاريخى، وجود ابن غضايرى را مسلم فرض مى كند، اما براى سليم بن قيس، در تمامى كتاب ها ـ حتى كتب رجالى و حديثى ـ به دنبال گزارش تاريخى مى گردد! نويسنده به روش خويش در مورد سليم، در باره ديگر اشخاص، به هيچ وجه پايبند نيست؟! «باو? تجرّ وبائى لاتجرّ؟!».
نام سليم در كتب رجالى زيادى، ذكر شده است ـ كه به چند نمونه اشاره خواهد شد ـ و او را با عناوينى چون «ثقة جليل القدر عظيم الشأن» و «من صلحاء الامة المصنفين فى الدين» ستوده اند

1.نقد الرجال، ج ۲، ص ۳۵۶ و ۳۵۷.

2.وسائل الشيعة، ج ۲۰، ص ۲۱۰.

3.بحارالأنوار، ج ۲۲، ص ۱۵۰.

4.تعليق بر منهج المقال، ص ۱۷۱.

5.تنقيح المقال، ج ۲، ص ۵۲.

6.اعيان الشيعة، ج ۵، ص ۵۰ و ج ۳۵، ص ۲۹۳.

7.معجم رجال الحديث، ج ۸، ص ۲۲۰.

8.قاموس الرجال، ج ۴، ص ۴۵۲ (به نقل از كتاب سليم بن قيس الهلالى، تحقيق: محمدباقر انصارى، ج ۱، ص ۱۵۷ و ۱۵۸).

9.از آنجايى كه نويسنده مقاله، به ذكر نشانه هاى جعل نپرداخته بود، ما نيز پاسخ بدان را متعرض نشديم.

صفحه از 119