سختى ها ، و سبب گرديده است به لطف و مرحمت تو سبب ها.
وَ جَرى بِقُدْرَتِكَ الْقَضآءُ . «قضا» عبارت است از حكم و فرمان الهى بر وفق مصالح و دواعى و متعلّق حكم در افعال الهى ، وجود و تكوّن آن افعال است و در افعال عباد ، ثواب و عقاب مترتّب بر آن در دنيا و عقبا ، يعنى : و جارى شده است به قدرت كامله تو قضا ، و فرمان ردّ و تأخير آن نتوان نمود كه : «لا رادّ لقضائه و لامعقّب لحكمه».
مَضَتْ على اِرادَتِكَ الاَْشْيآءُ . «على» ، نهجى است ، يعنى : و گذشته و امضا يافته بر نهج اراده تو اشيا ، و مراد به اشيا با افعال خالق است ، خاصه ، و بنابراين ، تعلّق اراده و مضى اشيا بر نهج اراده ، به معنى ايجاد اشيا و رضا به آن خواهد بود ؛ چه ، افعال واجب تعالى ، تمامْ خيرات و مبرّات است كه واقع اند بر وجه مصالح در حكم. يا مراد ، تمامت افعال خالق و مخلوق است و بنا بر اين معنى ، تعلّق اراده و مضى بر نهج اراده در افعال خالق به معنى اى است كه مذكور شد و در افعال عباد ، عبارت است از صدور افعال از ايشان بر سبيل اختيار ، نه به طريق جبر و اجبار.
فَهِىَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ وَ بِاِرادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ «فاء» عاطفه است ، مفيد حصول. مضمون جمله اخيره ، عقيب مضمون جمله اولى بلامهلت و تراخى و سببى است ، اشاره به ترتّب ايتمار و فرمانبردارى اشيا بر جريان قضا و فرمان و مضى بر نهج اراده و عدم تخلّف ؛ از آنچه «فاء» سببى فائى را گويند كه افاده عليّت سابق و ترتّب لاحق بر سابق ، مثل «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اَللّهَ أَنْزَلَ مِنَ اَلْسَّمآءِ مَآءً فَتُصْبِحُ الاَْرْضُ مُخْضَرَّةً»۱ كه اِخضرار و سبز گرديدن ارض ، مترتّب است بر انزال ماء از سما و انزال ماء از سما ، سبب آن است و در اين صورت ، «فاء» تفريع و «فاء» نتيجه اش گويند ، به واسطه آن كه مدخول آن ، متفرّع است بر سابق و نتيجه سابق است و تنافى بين السببّيه و العاطفه نيست ، همچنان كه ملازمت بينهما ، بلكه گاه مجتمع مى باشند ، مثل اين فقره شريفه و