مثل آيه كريمه مذكوره و مثل : «يقوم زيد فيغضب عمرو» و گاه مفارق مى باشد ، مثل : «زيد فاضل ، فأكرمه» يا افاده علّيت لاحق و ترتّب سابق بر لاحق نمايد و در اين صورت ، «فاء» تعليلش [ نيز ] گويند و به معنى «لام» اجل و تعليل است ، مثل : «أكرم فلانا فإنّه عالم» ومشيّت مصدر شاء ، يشاء است . اين مطلب ، علم يعلم به معنى خواستن و اراده نمودن و با اراده دو لفظ اند ، متساوق به يك معنى و اراده ، صفتى است كه مخصّص احد طرفين مقدور است به وقوع و اين صفت ، در واجب تعالى ، عين علم به اصلح است ، چنانچه در محلّش مبين گشته ، « خلافا للأشاعره» كه مغاير علم و هر يك از صفات را زايد بر ذات دانند و كلمه «دون» ، در اصل ، موضوع است از براى تفاوتى كه به حسب مكان بين الشيئين باشد ، چنانچه گويند : «هذا دون ذاك» . وقتى كه احط مكانا باشد از آن ديگرى به قدر كمى ، و مبنى مى باشد اين كلمه از قرب كثير و انحطاط قليل . ۱ استعاره نموده اند آن را از آن معنى براى تفاوت در مراتب و احوال ، چنانچه گويند : «هذا دون ذاك فى العلم و الشرف». ۲
و استعمال در اين معنى اكثر شيوعا است از استعمال در معنى اصلى . بعد از آن ، مستعمل شده در هر تجاوز از حدّى به حدّى و تخطّى حكمى به حكمى و ملاحظه و اعتبار تفاوت و انحطاط. چنانچه گويند : «المال مختص بزيد دون عمرو» و وقتى كه تخطّى و تجاوز از عمرو نموده باشد و نصب آن بر حالتى است از ضمير مستتر در مؤتمره كه راجع است به اشيا و عامل در حال مؤتمره است كه مؤخّر واقع شده ، يعنى : پس اشيا به مشيّت تو در حالتى كه متجاوزند ، قول تو را مؤتمرند و به اراده تو در حالتى كه متجاوزند، نهى تو را منزجرند، مراد آن است كه به مجرّد اراده ومحض خواست تو بى گفتن لفظ «كن»، فرمانبردارند و به محض خواهش تو بى كلمه «لاتكن»