[ دليل كلام و صدق ]
و باز ، دالّ است كه متكلّم است و موجِد كلام است و صادق است ؛ چه عدم نطق و كذب ، نقص و قبيح است ، و او ـ جلّ شأنه ـ از نقايص و قبايح ، منزّه است . پس بايد كه متّصف باشد بر قدرت بر نطقى كه از جنس اصوات و حروف است .
[ دليل اوصاف كمال ]
و باز ، دالّ است به اين كه همه چيز نزد قدرت و سمع و علم و بصر او يكسان است ؛ چرا كه با علم به جميع اجزاى زمان و مكان ، بيرون از زمان و مكان است . پس هيچ برگى از درخت نمى افتد ، مگر آن كه مى داند ، و دور نيست / 13 / از علم او هموزن مورچه اى كه در زمين و آسمان است .
[ ادلّه صفات سلبى كه جسم نيست ]
و باز ، چون آسمان ها اجسام اند و كواكب ، اجرام اند ، و مخلوقات ، مساوى خالق نتوانند بود در ذات و صفات ، پس صانع آنها جسم نباشد .
[ دليل ديگر بر عدم جسميت و اين كه وجود او عين ذات است ]
و باز اگر جسم باشد ، انقسام پذيرد به طول و عرض و عمق ، و هر چه چنين باشد ، ذى اجزا باشد ـ اگر چه به حسب فرض باشد ـ و اجزا با كُلّ در ماهيت شريك باشند ، و هر چه او را ماهيت كلّيه باشد ، واجب نباشد ، و چون واجب الوجود است ، پس ماهيت او ـ جلّ شأنه ـ عين وجود و تشخّص اوست .
[ دليل عدم تركيب ]
و باز ، اگر وجود ، زايد بر ذات مقدّسش باشد ، آن ذات ، ذا وجود خواهد بود ، و چون بالاى هر صاحبْ وجودى موجودى است ـ چه تعليق حكم بر وصف مُشعِر به علّيت آن وصف است ـ پس لازم آيد به تقدير زياده بودن وجود بر ذات حق ، يا تركيب ، يا انتها به وجود قائم به ذات .