شرح حديث حقيقت - صفحه 218

سرودن اين منظومه برانگيخته، گويد:

غرّه ماه محرّم چون رسيد
اين غم جانسوز مى آيد پديد

در دل من آتشى پيدا شود
جان ز غم سرگشته و شيدا شود

بى قرار و صبر باشم روز و شب
نى مرا باشد نشاط و نى طر

ب

بود هر سال اين چنين احوال من
ليك دولت يافتم امسال ، من

يك شبى بودم ز شب ها بى قرار
ناله مى كردم ز دل ، وز شوق يار

در محرّمْ پنجم اين ماه بود
دولتى در خواب ناگه رو نمود

بودم اندر خواب و مى ديدم عيان
وادى بى حدّ و پايان در جهان

بود صحرايى فراخ از حد ، بسى
اندر آن صحرا پريشان هر كسى

گرد بسيار و خلايق بى شمار
هر طرف افغان كنان خلق ، آشكار

چون بديدم راه [را] باشد ثواب
آمد آوازى به گوشم بس صوا

ب
گفت : مقتل باشد اى ابن همام
نظم كن تو قصّه مقتل ، تمام

گفتم : آيا اين صداى كيست باز؟
بودم اندر فكر و انديشه ى دراز

تا بديدم هودَجى از آسمان
با هزاران ماه رو بگرفته آن

اندر آن هودَج ، امير المؤمنين
آن حسين بن على بود از يقين ...

اين مثنوى نيز بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن سروده شده است.
آغاز:

هر دو عالم از عطايت ذرّه اى
بحرها در پيش لطفت قطره اى

6 . مثنوى تحفة الملوك فى بيان طريق السلوك ، در موعظه و نصيحت (نسخه خطّى ، 162ـ285، حاشيه) . اين مثنوى ، در 27 محرّم سال 903ق ، در دو هزار بيت ، ترتيب يافته است.
در خاتمه آن گويد:

نام آن «تحفة الملوك» بوَد
سلطنت را چنين سلوك بوَد ...

روز يكشنبه اين تمام نمود
بيست و هفتم ، مه محرّم بود

بود سال ثلاث و تسعمئة
كه مرتّب شد اين كتاب ، همه

صفحه از 246