سرودن اين منظومه برانگيخته، گويد:
غرّه ماه محرّم چون رسيد
اين غم جانسوز مى آيد پديد
در دل من آتشى پيدا شود
جان ز غم سرگشته و شيدا شود
بى قرار و صبر باشم روز و شب
نى مرا باشد نشاط و نى طر
ب
بود هر سال اين چنين احوال من
ليك دولت يافتم امسال ، من
يك شبى بودم ز شب ها بى قرار
ناله مى كردم ز دل ، وز شوق يار
در محرّمْ پنجم اين ماه بود
دولتى در خواب ناگه رو نمود
بودم اندر خواب و مى ديدم عيان
وادى بى حدّ و پايان در جهان
بود صحرايى فراخ از حد ، بسى
اندر آن صحرا پريشان هر كسى
گرد بسيار و خلايق بى شمار
هر طرف افغان كنان خلق ، آشكار
چون بديدم راه [را] باشد ثواب
آمد آوازى به گوشم بس صوا
ب
گفت : مقتل باشد اى ابن همام
نظم كن تو قصّه مقتل ، تمام
گفتم : آيا اين صداى كيست باز؟
بودم اندر فكر و انديشه ى دراز
تا بديدم هودَجى از آسمان
با هزاران ماه رو بگرفته آن
اندر آن هودَج ، امير المؤمنين
آن حسين بن على بود از يقين ...
اين مثنوى نيز بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن سروده شده است.
آغاز:
هر دو عالم از عطايت ذرّه اى
بحرها در پيش لطفت قطره اى
6 . مثنوى تحفة الملوك فى بيان طريق السلوك ، در موعظه و نصيحت (نسخه خطّى ، 162ـ285، حاشيه) . اين مثنوى ، در 27 محرّم سال 903ق ، در دو هزار بيت ، ترتيب يافته است.
در خاتمه آن گويد:
نام آن «تحفة الملوك» بوَد
سلطنت را چنين سلوك بوَد ...
روز يكشنبه اين تمام نمود
بيست و هفتم ، مه محرّم بود
بود سال ثلاث و تسعمئة
كه مرتّب شد اين كتاب ، همه