مُصَنَّف عبدالرزّاق صنعانى - صفحه 103

خطر را بر خود هموار سازد كه كل دروغ پردازى اش كشف شود؟
تفسيرهاى منطقى ديگرى هم ممكن است براى پراكندگى گونه گون راويان ابن جُريج وجود داشته باشد: عطاء بن أبى رَباح (م115ق) فقيه مكى، مى توانسته به مدت طولانى، استاد ابن جُريج باشد. از آنجا كه وى در ميان مهم ترين شيوخ روايت ابن جُريج، متقدم ترين آنهاست ـ اين نتيجه گيرى بر اساس [مقايسه] تاريخ هاى وفات است ـ، من برآنم كه او احتمالاً اولين استادش بوده است. پس از درگذشت عطاء يا حتى در زمان حيات او، ابن جُريج ممكن است محضر ديگر عالمان مكه، تا حدودى جوان ترها، مانند عمرو بن دينار و ابوزبير را درك كرده باشد. همچنين بعيد نيست او علم را از عالمانى اخذ كرده باشد كه مقيم مكه نبوده اند؛ از جمله اهل مدينه همچون ابن شِهاب و ديگران، كه براى حج به مكه آمده بودند و ابن جُريج با آنها ملاقات داشته است. اين هم ممكن است كه او به نزدشان سفر كرده باشد، يا نسخه اى از آموزه هايشان را از شاگردانشان به دست آورده باشد. از نظر من، علت وجود شمار بالاى مخبران و راويان پراكنده را بايد در زندگى او در مكه جستجو كرد؛ چه مكه محل برپايى حج، به او اين فرصت را مى داد كه عالمان را از سراسر جهان اسلام ملاقات كند و اين تصوير با آنچه در منابع رجالى مى آيد، هماهنگى دارد.
اگر ابن جُريج دروغ پردازى بود كه مطالبش را كمابيش تصادفى به برخى راويان قديمى تر نسبت مى داد، انتظار داشتيم مطالبى كه به نام افراد مختلف آمده، دست كم از نظر ساختارى، تفاوت اساسى با هم نداشته باشند. اما اگر نقل او از بيست و يك تن از پرتكرارترين راويان و مخبرانش بررسى شود ـ كه اين مقدار 79 درصد كل منابع او را پوشش مى دهد ـ روشن مى شود كه تفاوت اين نقل ها آن قدر چشمگيرند كه ناگزيريم آنها را برگرفته از منابع مختلف و متمايز تلقى كنيم. تباين بين اين دسته هاى مختلف نقل كه ابن جُريج به افراد مختلف نسبت داده است، در چند سطح قابل مشاهده اند:
1 ـ 3. نسبت «رأى» به «روايت» در منابع عنوان شده يا در منقولات از راويان اصلى تفاوت چشمگير دارد: نسبت رأى، فى المثل در مطالب عطاء بن أبى رَباح هشتاد درصد، در منقولات ابن طاووس از [پدرش] طاووس 85 درصد، در ابن شِهاب 42 درصد، در عمرو بن دينار 42 درصد، در نقل هاى ابن عروة از [پدرش] عروة بن زبير چهل درصد، در گزارش هاى يحيى بن سعيد از ابن مُسيّب سى درصد، و در نقل هاى عبدالكريم 31 درصد است. ديگران مانند عمرو بن شعيب، سليمان بن موسى، ابن أبى مُلَيكَة و موسى بن عقبة، به ندرت يا هيچ گاه ديدگاه فقهى خود را اظهار نمى كنند.
2 ـ 3. حال اگر رابطه ميان مخبر ابن جُريج و راوى اصلى آن مخبر، و نيز تعداد گزارش هايى را كه از او نقل كرده است، در نظر بگيريم، تفاوت هاى فاحش بيشترى مى يابيم. در برخى موارد، ارتباط از نوع استاد و شاگردى است؛ مانند رابطه ميان عطاء بن أبى رَباح و ابن عباس، عمرو بن دينار و ابوالشّعثاء، ابوزبير و جابر بن عبداللّه ، يحيى بن سعيد و ابن مُسيّب، و موسى بن عقبة و نافع؛ اما روابطى ديگرى نيز يافت مى شود؛ مانند نقل فرزندى از پدرش، در خصوص مورد ابن طاووس از

صفحه از 120