مُصَنَّف عبدالرزّاق صنعانى - صفحه 113

مى برد؛ يعنى كسانى كه از آنها روايت يا إسنادى را «شنيده» كه به شاهدى در زمان حيات عُمَر مى رسيده است. عطاء خود بعد از مرگ عمر متولد شده بود. ۱ در اين نقل ها، سرنخ هايى وجود دارد كه نشان مى دهند او واقعا اين روايات را از مخبرانى اخذ كرده است كه نام مى برد. اين بدان معنا نيست كه اين دسته روايات لزوما اصيل اند، يعنى واقعيت ها را درباره عمر گزارش مى كنند، اما دست كم مى توانيم مطمئن باشيم كه در زمان مخبر عطاء متداول بوده اند. در نتيجه، برخى روايات عطاء از عمر را مى توان با اطمينان در سال هاى قبل 80 تا 70 هجرى تاريخ گذارى كرد. در بررسى ارجاعات و روايات عطاء از عايشة و على عليه السلام هم به نتايج مشابهى مى رسيم.
عطاء اغلب، به ويژه در «پاسخ»ها تنها بخشى از روايات را كه در مآخذ ديگر با تفصيل بيشتر مى آمده است، نقل مى كند. در اين موارد، معمولاً با اطمينان خاطر مى توان تصور كرد كه او شكل كامل آنها را مى دانسته است. با اين همه، هيچ ردپايى باقى نمانده كه نشان دهد شكل كامل تر آنها، شكل ثانوى اى باشد كه بعدا بر اساس ارجاعات كوتاه عطاء، تفصيل و توسعه يافته اند. اين نكته مى تواند به تاريخ گذارى روايات از اين طريق كمك كند كه اگر در مطالب ابن جُريج از عطاء، ارجاع يا شكل كوتاهى از روايتى از صحابه وجود داشته باشد، تاريخ وفات عطاء (يعنى سال 115 هجرى)، حد نهايى زمان)terminus ante quem) براى پيدايش آن روايت است.
مثالى كه مى تواند فايده اين روش را در بررسى روايات نشان دهد، حديثى درباره رضاع بزرگسالان [افراد بالغ] است كه به گونه اى غير معمول بلند است، و در هر دو نسخه مهم و معروف از مُوَطّأ مالك نيز آمده است. ۲ اين حديث از چند تك روايت تركيب يافته است: يكى از پيامبر با برخى اطلاعات اضافى، ديگرى درباره عايشة، و سومى راجع به ديگر همسران پيامبر است. به دليل تركيب ساختگى آن، به نظر نمى رسد كه در قالب روايات معمول مالك بگنجد. لذا اين احتمال به ذهن خطور مى كند كه چه بسا اين روايت، افزوده اى نسبتا متأخر باشد. اما مالك در إسناد روايت خود، عروة بن زُبير (م بين 92 تا 101ق) را مؤلف روايت، و ابن شِهاب (م124ق) راوى و ناقل آن مى خواند. بنابر نظريه شاخت درباره تكوين فقهى موضوع مورد بحث، سرمنشأ بخش هاى مختلف اين داستان را نمى توان ابن شِهاب يا فرد ديگرى از همين دوره دانست؛ همچنان كه استفاده از نام عروة، در هر صورت بايد ساختگى تلقى شود. در واقع شاخت چنين مواردى را ضد ـ حديث هايى
(counter-traditions)مى شمارد كه «اهل حديث» با هدف تغيير ديدگاه نهادينه شده ساخته اند. ۳ از طرف ديگر، اگر به يكى از «پاسخ»هاى عطاء درباره همين موضوع مراجعه كنيم، تصويرى كاملاً متفاوت از تاريخچه اين مسئله ظاهر مى شود. بر اساس آن، عطاء كه قطعا نبايد در شمار «اهل حديث» به شمار آيد، خود بر اين عقيده بود كه رضاع بزرگسالان از نظر فقهى معتبر است و در همين

1.همان، ش۱۴۰۲۲، ۱۳۵۴۱ و ۱۳۶۱۲.

2.الموَطّأ، يحيى بن يحيى، فصل ۳۰، ش۱۲: رواية محمّد الشيبانى، ش۶۲۷.

3.See Schacht, Origins, pp. ۸۴, ۲۴۶.

صفحه از 120