تاريخ‏گذارى تفسير موسوم به ابن‏عباس - صفحه 39

سبب شده است كه داستان يادشده با مضمون آيه قرآن، (سوره حجر، آيات 90ـ91) تناسب بيشترى يابد؛ چه در اين آيه سخنى از پيامبر نيست، بلكه از مردمى سخن مى گويد كه «كارى» با قرآن كرده اند. مؤلف تفسير ابن عباس دو اتهام «أساطير الأولين» و «كذب» را نيز ذكر مى كند كه در متن كلبى نيامده است.
تعبير نخست [اساطير الأولين] را در نقل سعيد بن أبى عروبة از قتادة و نيز در نقل ابن وهب از يزيد مى توان يافت. ۱ اتهام كذب و دروغ نيز در داستان مقاتل درباره توصيه هاى وليد آمده كه در آن جا محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را كذاب ناميده است. ۲ بنابر بيان تفسير ابن عباس، آيه «كَمَآ أَنزَلْنَا ...» (سوره حجر، آيه 90) به عذابِ مقتسمين اشاره دارد كه در جنگ بدر از طرف خداوند بر آنان نازل شده است. اين سخن، استثنايى است و در ميان تفاسير كهن، تنها در كتاب فراء آمده است كه ظاهرا مطلب را از مقاتل، كلبى يا يكى از مآخذ مشترك اين دو گرفته است. بعيد نيست كه مأخذ وى همان تفسير كهن كلبى بوده باشد؛ اما در فقراتى كه ابن الجوزى از كلبى نقل مى كند، هيچ اشاره اى به اين موضوع نشده است. گفتنى است كه بسيارى از مفسران قديم، در تفسير اين آيه گفته اند مراد از «كَمَآ أَنزَلْنَا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ» وحى يا كتابى آسمانى بوده كه نازل شده است.
مقايسه ميان نقل تفسيرى شناخته شده اى از تفسير كلبى با اثرِ موسوم به تفسير ابن عباس نظريه ريپين را تأييد مى كند كه تفسير ابن عباس اثرى مستقل بوده كه مدتى پس از زمان كلبى تدوين يافته است. مؤلف اين اثر، از تفسير الكلبى استفاده كرده، اما خود را به آن محدود نساخته است. ۳ از سوى ديگر، نقل ابن الجوزى [از كلبى ]ظاهرا از نسخه اى حاوى آراى تفسيرى كلبى گرفته شده و چنين مى نمايد كه اين نقل از آنچه در تفسير ابن عباس آمده، اصيل تر است. هيچ دليلى در دست نيست كه انتساب اين عبارات منقول به كلبى را رد كند. هم محتوا و هم ساخت اين عبارات، مشابه روايات داستانى است كه معاصران وى نظير ابن اسحاق و مقاتل نقل مى كنند. بعيد نيست كه اين متن حاصل پردازش كلبى از روى منبع يا منابعى باشد كه اين هر سه تن در اختيار داشته اند. ۴

1.See Berg, ``Competing Paradigms, p. ۲۷۴ and Motzki, ``Origins of Muslim Exegesis.

2.فرّاء هم به اين مطلب اشاره دارد. ر. ك: معانى القرآن، ج ۲، ص ۹۱-۹۲. هربرت برگ در همان مقاله Competing Paradigms، ص ۲۸۰ ترجمه اى از اين بخش عبارات فرّاء آورده است.

3.مؤلف تفسير ابن عباس نيز يادآور مى شود كه مراد از «المقتسمين» يهود و نصارا هستند، اما اين امر را نه به آيه ۹۰، بلكه به آيه ۸۷ سوره حجر نسبت مى دهد و دقيقا نمى گويد آنان چه عملى انجام مى داده اند. از آنجا كه عبارتى منسوب به كلبى وجود ندارد كه با اين تفسير مشابهت و تناسبى داشته باشد، نمى توان معلوم كرد آيا كلبى خود چنين برداشتى را مطرح مى كرده است يا مؤلف تفسير ابن عباس آن را از تفسيرى كوفى، منقول از طريق اعمش، از ابن ظبيان (منسوب به ابن عباس) برگرفته است. درباره اين روايت و منابعى كه روايت فوق در آنها يافت مى شود ر. ك: مقاله Competing Paradigms ، هربرت برگ، ص ۲۶۷، ۲۷۰. مى توان تصور كرد كه كلبى هم كه خود عالمى كوفى بوده، اين تفسير را مى دانسته است.

4.مقايسه اى ميان نقل هاى مختلف در داستان آن پنج «مسخره كننده»اى كه خداوند ايشان را به دست جبرئيل عذاب كرد، به همين نتيجه مى انجامد. نقل هاى مختلف ابن اسحاق، مقاتل و كلبى مضمون مشابه دارند، اما تفاوت ساختار و نحوه بيان در آنها آشكار است (ر. ك: سيرة رسول اللّه [ترجمه آلمانى]، ص ۲۷۲؛ تفسير مقاتل، ج ۲، ص ۴۳۸ـ۴۴۰؛ تفسير ابن عباس، ذيل آيه ۹۶ سوره حجر). در اين سه نقل، اين پنج تن به ترتيب هاى مختلف مورد توجه قرار مى گيرند، جزئيات اسامى آنها فرق مى كند، و ... تفاوت ها نشان مى دهد كه اين سه نقل مستقل از هم بوده اند. از سوى ديگر، عناصر مشترك در اين سه نقل، شاهدى است بر اين كه مبناى اين سه نقل، منبعى مشترك (يا نسخه هاى مختلفى از آن) بوده است. تنها نقلى كه در تفسير ابن عباس آمده، تفاوتى جوهرى هم با دو نقل ديگر [ابن اسحاق و مقاتل] دارد و هم با ساير منقولات از محمد بن ابى محمد، سعيد بن جبير، عِكرمة، الشعبى، قَتادة، و عثمان عن مِقسَم (ر. ك: جامع البيان، ج ۱۴، ص ۹۵ـ۹۷) متفاوت است. اين امر، مؤيد اين فرضيه است كه روايت تفسير ابن عباس تلخيصى از نقل كلبى از اين داستان بوده باشد. طبرى در روايتى مى گويد كه از زُهرى (م ۱۲۴ ق) درباره اختلاف نقل ابن جبير و عِكرمة درباره نام يكى از اين پنج «مسخره كننده» سؤال شده است. اين امر نشان مى دهد كه تفاوت نقل هاى منسوب به اين دو عالم مسلمان خيلى قديم تر در عصر زُهرى، يعنى در دو دهه نخست قرن دوم هجرى مطرح بوده است. نقل هاى اين دو تن در مقايسه با نقل مقاتل نسبتا كوتاه اند. محتمل است داستانى بلندتر و قديمى تر در نيمه دوم قرن نخست رواج داشته كه تمام نسخه هاى بعدى از آن گرفته شده اند.

صفحه از 46