روايت سوم:
۰.اخَرج نصرً المقدسيُ في «الحجةِ»، عن ابنِ عمروٍ:أن رسولَ اللّه صلى الله عليه و آله وسلم خرَج علي اصحابِه و هم يَتنازَعون بآيةٍ و هذا ينزِعٌ بآيةٍ؛ فكأنما فُقِى ء فى وجهِهِ حَبُ الرمانِ. فقال: ألهذا خُلِقتمُ أو بهذا اُمِرتم أن تضرِبوا كتابَ اللهِ بعضاً ببعضٍ؟ نظُروا ما اُمِرتم به فاتَّبِعوه و ما نُهِيتم عنهُ فأنتُهوا؛ ۱
۰.همانا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم بر يارانش گذشت كه آنان در قرآن با هم به دعوى مشغول بودند كه اين با فلان آيه سازگارى ندارد؛ به گونه اى كه از ناراحتى گويا بر چهره اش دانه هاى انار پاشيده شده باشد. پس پيامبر گرامى فرمودند: آيا براى اين آفريده شديد يا براى اين كار دستور داده شديد كه پاره اى از كتاب خدا را به پاره اى ديگر بزنيد؟ بنگريد به چه چيزى دستور داده شديد، پس بدان عمل كنيد و از آنچه باز داشته شده ايد، خوددارى كنيد.
بررسى سند: اين سند نيز حسن شمرده مى شود.
روايت چهارم:
۰.اخَرج نصرٌ المقدسيُ في «الحجةِ»، عن ابنِ عمروٍ، قال:خَرَج رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله وسلم و مِن وراءِ حجرتِه قومٌ يتجادَلونَ فى القرآنِ فخَرج محمرَّةً وَ جنتاه كأنما يَقطُرانِ دماً، فقال: يا قومِ! لا تجادِلوا بالقرآنِ، فإنّما ضلَّ من كانَ قبلَكم بجدالِهم، إن القرآنِ لم يَنزِل ليكذِّبَ بعضُه بعضاً و لكن نَزَل لِيصدِّقَ بعضُه بعضاً فما كان من مُحكَمِه، فاعملوا بِه و ما كان مِن مُتشابِهِه فامِنوا بِهِ؛ ۲
۰.حضرت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم از پشت اتاقشان بر گروهى خارج شد كه در قرآن با هم مجادله و دعوى داشتند، چنان چهره اش سرخگون شده بود كه گويى از آن خون مى باريد. پس فرمودند: اى مردم، در قرآن و با قرآن جدال و دعوى نكنيد. به درستى كه پيروان كتاب هاى آسمانى گذشته بدان جهت گمراه شدند كه در مطالب كتابشان با يكديگر جدال كردند و فرمودند: و به راستى كه قرآن نازل نشد تا بعضى از آن برخى ديگر را تكذيب كند، بلكه نزول آن بدان جهت بود كه بعضى از آن برخى ديگر را تصديق كند. پس از آن (قرآن) هر چه را به درستى شناختيد، به آن عمل كنيد و هر آنچه را كه بر شما مشتبه بود، به آن ايمان آوريد.
بررسى سند: سند اين روايت نيز حسن شمرده شده: «سنده حسن». 3 و با اندكى تفاوت، اين گونه روايت را نقل كرده است:
فى رواية من طريق انس بن عياض حدثنا ابوحازم، عن عمرو بن شعيب، عن ابيه، عن جده قال: لقد جلست أنا و أخى مجلساً ما أحب أن لى به حمر النعم أقبلت أنا و أخى و إذا مشيخة من صحابة رسول اللّه صلى الله عليه و آله وسلم جلوس عند باب من أبوابه فكرهنا أن نفرق بينهم فجلسنا حجره إذ ذكروا آية من القرآن فتماروا فيها حتى ارتفعت أصواتهم، فخرج رسول اللّه مغضباً قد أحمّر
1.درالمنثور، ج۳، ص۴۶۵.
2.همان، ج۲، ص۱۵۱.
3.سير اعلام النبلاء، ج۳، ص۷۸.