نسخه اي نفيس در شرح دعاي عرفه - صفحه 136

با بت پرستان و كسانى بوده است كه اين عناصر را پرستش مى كردند تا از اين راه، افكار آنها را وادارد كه در برابر حق و توحيد تسليم گردند؛ چون آن حضرت احساس مى كرد كه خصم و طرف مقابلِ او از لحاظ معرفت دچار نارسايى و ضعف مى باشد، لذا او را به تدريج با حق و توحيد مأنوس مى ساخت؛ چنانكه نمرود را با بهره گيرى از روش تدريج و مماشات به تسليم در برابر حق واداشت.
ابراهيم (عليه السلام) در مقام احتجاج با نمرود گفت:
«رَبّىَ الّذى يُحْيى وَيُميتُ»...پروردگارم زنده مى كند و مى ميراند.
نمرود گفت:
«اَنَاْ اُحْيى وَاُميت»...من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم. ظ
ابراهيم پس از مماشات با نمرود، به وى گفت:
«فَاِنَّ اللهَ يَأْتى بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأتِ بِها مِنَ الْمَغْرِب»...«فَبُهِتَ الَّذى كَفَرَ...»۱...خداوند متعال آفتاب را از مشرق برمى آورد، اگر تو راست مى گويى، آن را از مغرب برآور؛كه از آن پس نمرود كافر دستش از دليل تهى شد و مبهوت ماند.
ابراهيم (عليه السلام) اگر مى خواست مماشات نكند، مى توانست همين دليل اخير را پيش از دليل نخست مطرح سازد.
اگر كسى اين سؤال را به ميان آورد: طبق برداشتى كه از سخن سيد الشهدا به عمل آمد، آيا اين تصور به وجود نمى آيد كه نبايد ما به قانون استدلال و راه بردن از آثار به مؤثر پاى بند باشيم، بلكه شايسته است از آن برحذر بمانيم؟ با اينكه استدلال كردن در مسائل مربوط به توحيد و خداشناسى بر همه مردم ضرورى است؟
مى توان به اين توهم و تصور پاسخ داد: مراد و منظور اين نيست كه نبايد از قانون استدلال مطلقاً بهره جست؛ تكاليف دينى، همه مردم را در مسئله توحيد، به استدلال ـ در حد وسع و توانايى شان ـ موظف مى داند؛ يك كودك، آنگاه كه به مرحله تمييز و

1.اين هر سه قسمت مجموعاً آيه ۳۵۸ سوره بقره مى باشد.

صفحه از 150