احياي «رساله اي در معناي حديث ما تردّدت» - صفحه 88

سماويّه و عرصه ايجاد و غير آنها كه همه آنها كتب الهيّه اند و يك معنى باطنى «وعندنا كتاب حفيظ»۱ اند و يك معنى «علمها عند ربّى فى كتاب لايضلّ ربّى ولاينسى»۲ و امثال آنها مى باشند.
جميع احكام و اوامر و نواهى تشريعيه و تكوينيه در آنها احكام اللّه است به همان معنى كه گفته شد. پس همچنانكه اگر در آنها تردّد به هم رسد، آن را تردّد الهى نام مى گذارند و همچنين هرگاه در آنها به جهت اختيارات عباد و مخلوقات و حكم و مصالح الهيّه ملكيّه و ملكوتيّه بدائى حاصل شود (يعنى اظهار ما لم يظهر شود كه اين معنى بداء است نه پشيمانى، چنانچه بعضى گمان باطل كرده اند) آن را بداء الهى نام مى نهند، به همان نحو كه گفته شد؛ والعاقل يكفيه الإشارة ومن اللّه الهداية؛ و از براى تفصيل اين مسئله، مقامى ديگر بايد نه اين رساله مختصره؛ وكفت الإشارة لأهل البستان.
مطلب چهارم كه بيان اسباب تردّد مؤمن است، پس آن به اختلاف مراتب ايمان و مقامات ايقان است. پس جمعى باعث ترديدشان شايد اين باشد كه چون قاصراند يا مقصّراند يا مبتلاى به هر دواند و از ايشان خلاف صادرشده و خود را روسياه درگاه و نامناسب بارگاه حضرت اله مى بينند، راضى به قبض روح نمى شوند؛ يا چون اميد توبه و انابه دارند راضى نمى شوند؛ ولكن چون از خود خائف اند كه هرچه زنده بمانند زياد نافرمانى كنند و زياده باعث ازدياد شرمسارى شود، راضى به موت مى شوند. پس، از جهت ملاحظه جهتين مختلفتين، متردّداند.
و جماعتى ديگر چون ملاحظه وصول به قرب جوار حقّ و استخلاص از ماسوى اللّه مى كنند، راضى مى شوند و چون طمع تحصيل اعلى مقام از براى خود با اميد هدايت و دستگيرى غير دارند راضى نمى شوند؛ ولهذا متردّداند.
و جمله ديگر، جذبه مقام قربشان راضى شان دارد ولكن قبل از اشاره محبوب سكوتى دارند و كالمتردّداند و چون اشاره محبوب (كه جزء اخير علّت تامّه است) محصّل گرديد،

1.سوره ق، آيه۴

2.سوره طه، آيه۵۲

صفحه از 80