احياي «رساله اي در معناي حديث ما تردّدت» - صفحه 91

خواست كه مشغول قبض شود، آن حضرت بر او نعره كشيد كه چرا چنين كُندى مى كنى؟ پس او تعجيل در قبض روح مقدّسش كرده و آنچه تكليف دفن بوده به عمل آورد و قبر را همروى صحرا كرده، لهذا كسى را از قبر آن جناب اطلاع نيست. ۱
و همچنين اند همه اولياء، حتى مؤمنين از امّت. چنانچه در حديث است كه چون عزرائيل خواهد قبض روح مؤمن فرمايد، مشاهده مى كند كه او مضطرب مى شود. پس از او سؤال مى كنند كه چرا مضطربى؟ مؤمن مى گويد كه چگونه مضطرب نباشم و حال آنكه مى بايد كه از مكانى كه انس دارم بروم به مكانى و قبرى كه به او انس ندارم و مفارقت از اهل و عيالى كه به ايشان انس گرفته ام و با جمعى آشناشوم كه به ايشان مأنوس نيستم. عزرائيل مى گويد كه مى خواهى مكانى و اهلى به تو بدهم بهتر از مكان و اهل تو؟ مؤمن مى گويد كه چگونه است آنچه مى گويى؟ دفعةً حجب از نظر او مرتفع مى شود. پس مشاهده مى كند مقامات عاليه جنان را. پس به او مى گويد كه اين مكان، عوض مكانهاى دنياى تو و به او نشان مى دهد نفوس مقدّسات محمد و آل محمد را ـ ارواحنا لهم الفداء ـ. پس به او مى گويد كه اينك اهل بيت عصمت (عليهم السلام) در عوض آن اهل تو. پس دفعةً مؤمن مبالغه مى كند كه: اى عزرائيل! تعجيل در قبض روحم كن و مرا به آن مكان و به خدمت سادات و مواليم مشرّف فرما. ۲
الحاصل هيچ مؤمنى را قبض روح نمى كنند مگر بعد از رفع ترديد او و اذن او و اين است مراد از آيه شريفه «يا أيّتها النّفس المطمئنة ارجعى إلى ربّك راضية مرضيّة فادخلى فى عبادى ـ وهم محمد وآله عليهم السلام ـ وادخلى جنّتى»۳ و در ترجمه اين حديث شريف، جاى سخنان بسيار است؛ لكن به همين قدر اختصارشد، به جهت ضيق مجال و تبلبل بال.
أسئل اللّه الحشر مع النّبى والآل (عليهم الصّلوة والسّلام دوام الغدوّ والآصال) والحمدللّه على كلّ حال. فى 26شهر محرّم الحرام سنه1266 .

1.بحارالأنوار، ج۱۳، ص۳۶۶، ب۱۲، ح۹

2.ر.ك: بحارالأنوار، ج۶، ص۱۹۶، ح۴۹ و ص۱۶۳، ح۳۲

3.سوره فجر، آيه۲۹ـ۳۰

صفحه از 80