ملاک ارزيابي کارگزاران در نهج البلاغه - صفحه 88

الف. حرکت بر محور برنامه‌ریزی

عملکرد کارکنان آن گاه که بر مبنای برنامه‌های از پیش تعیین شده و انتظار شغلی صورت گیرد، ارزشمند است. در غیر این صورت، هر نوع حرکت سلیقهای، ضربات جبران ناپذیری بر پیکره سازمان وارد میکند که گاه جبرانش محال است.
کمیل بن زیاد نخعی از شیعیان مقرّب و فرمانده حکومت علوی در شهر هیت بود. وی در هنگام تاراج لشگریان معاویه از شهر هیت، به جای مقاومت و مقابله با آنان، متقابلاً به شهر قرقیسا حمله کرد. امیر مؤمنان علیه السلام نسبت به اقدام خودسرانه و دور از تدبیر وی به شدت عصبانی شده، خطاب به او می‌نویسد:
فَإِنَّ تَضْیِیعَ الْمَرْءِ مَا وُلِّیَ وَ تَكَلُّفَهُ مَا كُفِیَ لَعَجْزٌ حَاضِرٌ وَ رَأْیٌ مُتَبَّرٌ وَ إِنَّ تَعَاطِیَكَ الْغَارَةَ عَلَی أَهْلِ قِرْقِیسِیَا وَ تَعْطِیلَكَ مَسَالِحَكَ الَّتِی وَلَّیْنَاكَ لَیْسَ بِهَا مَنْ یَمْنَعُهَا وَ لَا یَرُدُّ الْجَیْشَ عَنْهَا لَرَأْیٌ شَعَاعٌ؛1سستی انسان در انجام آنچه بر عهده او واگذار شده و اصرار بر انجام آنچه وظیفه او نیست، ناتوانی روشن و نظریه هلاک کننده‌ای است. تو به اهل قرقیسا حمله کرده‌ای، ولی مرزهایی که حفظش را برعهده تو گذارده بودیم، بی‌دفاع رها ساخته‌ای. این کار، یک فکر نادرست و بیهوده است.
کمیل از نظر مذهبی و اخلاقی نزد امیر مؤمنان جایگاه ویژه‌ای داشته و مورد تأیید آن حضرت بوده، امّا در انجام مسؤولیّت، اخلاقیّات به تنهایی کافی نیست. کارگزار باید علاوه بر تقوا و برخورداری از اصول اخلاقی، توانایی عمل، خلاقیّت در امور و اشتغال همه جانبه در پست تعیین شده را داشته باشد. آن حضرت در بیان نتایج منفی اقدام کمیل در قسمت دیگری از نامه می‌فرماید:
فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِكَ عَلَی أَوْلِیَائِكَ غَیْرَ شَدِیدِ الْمَنْكِبِ وَ لَا مَهِیبِ الْجَانِبِ وَ لَا سَادٍّ ثُغْرَةً وَ لَا كَاسِرٍ لِعَدُوٍّ شَوْكَةً وَ لَا مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ وَ لَا مُجْزٍ عَنْ أَمِیرِهِ؛2.
تو در حقیقت، پلی شده‌ای برای دشمنانی که می‌خواهند بر دوستانت دست غارت بگشایند، نه بازوی توانایی داری، نه هیبت و ترسی در دل دشمن ایجاد می‌کنی، نه مرزی را حفظ می‌کنی، نه شوکت دشمنی را درهم می‌شکنی، نه اهل شهر و دیارت را کفایت می‌کنی و نه از آن به خوبی دفاع می‌نمایی و نه امیر و پیشوایت را از دخالت در

1.. نهج‌‌البلاغه، نامه۶۱.

2.. همان

صفحه از 108