اعتقاد به ناديدهها
الهى : اكنون به پاسخ قسمتى ديگر از انتقادها - كه اساس انتقادهاى توست - مىپردازم :
گفتى من افسانهسرايى مىكنم و مردم را دعوت به پرستش خدايى مىكنم كه ديده نمىشود .
تو كه منكِر خداى ناديدهاى، آيا مىتوانى درون خود را ببينى ؟
مادّى : نه .
الهى : اگر مىتوانستى درون خود را ببينى ، [ ديگر ]نمىگفتى : چون خدا را نمىتوان ديد، عقيده به خدا افسانه است .
مادّى : ديدن درون، چه ربطى به پرستش خدايى دارد كه نيست؟
الهى : تو مىگويى چيزى كه ديده نشود و صدايش قابل شنيدن نباشد و قابل لمس كردن، يا بوييدن و يا چشيدن نباشد ، وجود ندارد و چون وجود ندارد ، قابل پرستش نيست ؟
مادّى : آرى ؛ مطلب من همين است .