ديگر از افراد اين خاندان بوده يا «احمد» در كتاب نقض مصحّف و محرّف كلمه «محمّد» مىباشد؟
اگرچه از عبارت عماد كاتب در تواريخ آل سلجوق كه در صفحه 343 از همين تعليقات نقل كردهايم، معلوم مىشود كه خاندان خجندى به طور كلّى از جمله منكوب و مخذول شدگان به وسيله اُمراى حبشى بودهاند؛ زيرا تعبير وى «و منهم بنو الخجندي بإصفهان» است، ليكن از عبارت ديگر وى كه در اينجا نقل خواهيم كرد، بر مىآيد كه مراد از «بنو الخجندى» صدرالدين محمّد و برادرش جمالالدين محمود هستند كه پسران عبداللَّطيف بودهاند.
استاد فقيد مرحوم عبّاس اقبال آشتيانى در مجلّه يادگار (سال سوم شماره اوّل، ص 13 نقلاً از مقاله صدر هاشمى) گفته: «افرادِ خاندانِ خجندى در زمان سلاجقه، اقتدار و اعتبار بىپايانى حاصل كردند و بر حسبِ سياست وقت، گاهى از سلاجقه و زمانى از خلفاى بغداد طرفدارى مىنمودند. و سلاجقه كه مدّتى پايتختشان در اصفهان بود، به ناچار غالباً با ايشان به رفق ومدارا رفتار مىنموده و چون رياست بلدى و مذهبى به عهده اين خانواده بوده، از آنان طرفدارى مىكردند، ولى گاهى اين حمايت و طرفدارى، به زيانِ آنان تمام مىشده، چنانكه بندارى در تاريخ سلجوقيان مىنويسد كه: وقتى بوزابه والى فارس، بر محمّد و محمود پسرانِ ملكشاه ياغى شد و به اصفهان حمله كرد، در رسيدن به نزديك شهر صدرالدين خجندى، دروازهها را بر او باز نمود و شهر را به تصرّف او داد.
در اين وقت، والى اصفهان از جانب سلطان - يعنى نجم الدّين رشيد غياثى - كه از دشمنانِ شافعيان و براى آزار ايشان پيوسته منتظرِ فرصت مىبود خواست از صدرالدين محمّد بن عبداللّطيف خجندى انتقام گيرد، صدرالدين از قضيّه آگاه گرديد و از شهر بيرون رفت و به جمالالدين وزير موصل پناه برد؛ ولى نجمالدين والى اصفهان به اين اندازه قناعت ننمود و عوام را تحريك كرد كه به مدرسه خجنديان حمله كنند، عوام نيز بدانجا حمله نمودند و مدرسه را غارت كرده كتابخانه آن را سوختند و در اين واقعه، پسران خجندى از شهر بيرون رفته، پراكنده گرديدند».
تعليقه 216
قيس بن ابىحازم
اينكه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته است: «چنانكه راوى خواجه ناصبى يكى قيس بن ابىحازم است كه اين خبر در تشبيه روايت كرده است به دروغ (تا آخر)».
ثقفى رحمه اللَّه عليه در الغارات (ص 40) گفته: «قال بكر بن عيسى: حدّثنا الأعمش عن الحكم بن عتيبة عن قيس بن أبي حازم قال: سمعت عليّاً عليه السلام يقول: يا معشر المسلمين، يا أبناء المهاجرين، انفروا إلى أئمّة الكفر و بقيّة الأحزاب و أولياء الشيطان، انفروا إلى من يقاتل على دم حمّال الخطايا؛ فو الّذي فلق الحبّة و برأ النّسمة إنّه ليحمل خطاياهم إلى يوم القيامة، لا ينقص من أوزارهم شيئاً.
حدّثنا محمّد، قال: حدّثنا الحسن، قال: حدّثنا إبراهيم، قال: حدّثنا بهذا الكلام من قول أمير المؤمنين عليه السلام غير واحد من العلماء؛ كتبناه في غير هذا الموضع».