103
نقض

خواجه خليفه است و اجماع به روزگارِ وى‏۱ بر وى منعقد است، بايست كه خبر دادى‏۲ كه مصحف باز كرد تا فالى برگيرد؛ اين آيت برآمد كه: «وَ خابَ كُلُّ جَبّارٍ عَنيدٍ».۳ مصحف بنهاد و تيرباران كرد و اين بيت‏ها انشا كرد:۴
أتوعدني بجبّارٍ عنيدٍفها أنا ذاك جبّارٌ عنيدٌ
إذا لاقيتَ ربَّك يومَ حَشْرٍفقُلْ يا ربِّ مَزَّقَني الوليدُ۵
تا يكى كعبه خراب مى‏كند و يكى قرآن به نشانه تير مى‏كند، امّا اين رافضى‏لقبان تا بتوانند خصمانِ خدا و رسول و امام و قرآن و كعبه و شريعت را لعنت مى‏كنند به‏حق، به عوضِ آن كه مصنّفِ نامنصف به دروغ و بهتان كرده است. «وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».۶

[ 34 ]

[ رفتار و عقايد اسماعيليه ]

[ شيعه مخالف اسماعيليه و ملاحده ]

[ شهادت به ولايت على در اذان و اقامه و ديدگاه شيعه ]

آنگه گفته است:
و معلوم است كه چه كردند در عهدِ نِزار و مَعَدّ و عزيز ۷ و حاكم، و مُسْتَنْصِر۸و غيرهم از الحاد به ظاهر كردن، و در بانگِ نماز گفتن: ۹أشهد أنّ مَعَدّاً رسول اللَّه، و أشهد أنّ عليّاً وليّ اللَّه، و صورتِ عايشه صدّيقه بر ديوار به مسجدها۱۰كردن، و صورتِ ديوان را با وى قرين كردن كه محمّد رسول اللَّه نبود كه با او بود، ديوى بود بر صورتِ رسول، و در بازارهاىِ مصر و ولايت‏هاى آن از كُتامه و

1.ع: «بر روزگار وى».

2.ح - د: «بايستى كه بر خوانده بودى».

3.ذيل آيه ۱۵ سوره مباركه ابراهيم.

4.براى ملاحظه مآخذ اين قصه رجوع شود به تعليقه ۴۴.

5.مراجعه شود به: الكامل في التاريخ، ج ۵، ص ۲۹۰؛ الطرائف، ابن طاووس، ص ۱۶۷؛ بحار الأنوار، ج ۳۸، ص ۱۹۳.

6.ذيل آيه ۴۷ سوره مباركه طه.

7.ع: «معرر». ث: «معزين». م - ب: «معرين». ح - د هم ندارند.

8.براى تراجم نزار و معدّ و عزيز و حاكم و مستنصر رجوع شود به تعليقه ۴۵.

9.صفحه «۹۵» چاپ قديم‏

10.م - ح - د: «بر ديوار مسجدها».


نقض
102

كند و فرمايد، از ملحدان و متغلّبانِ مصر چه طمع شايد داشتن؟!
و بعد از آن كه به روزگار عبدالملك ۱ مروان رسيد كه خليفه روزگار شد و اجماع بر وى منعقد شد، حجّاج بن يوسف الثّقفي را كه اميرِ لشكرِ او بود، بفرستادش با لشكرهاىِ گران و آلاتِ بسيار به طلبِ عبداللَّه زبير به مكّه، و آن رسوايى كه آنجا رفت؛ از قتل و نهب و حرمتِ كعبه برداشتن و در حرم اندهزار۲ مسلمان را خون بريختن. تا به آخرِ كار عبداللَّه زبير را بگرفتند و به درِ كعبه درآويختند، و عبداللَّه پسرِ زبير بود و مادرش أسماء بنت أبي‏بكر الصّدّيق بود و خاله‏اش عايشه صدّيقه بود. خليفه وقتش بياويخت، و سعيدِ جبير را هم با رفعتِ قدر۳ حجّاج يوسف برآويخت و كعبه به منجنيق بيران‏۴ كرد تا به وقتِ عمارت از خوفِ فقدِ۵ آلت مستجار از وى جدا شد.۶ امّاخواجه در آن قوم طعنه نزند و بر چنان خليفه كه يزيد و ۷مروان است، انكار بنكند.۸ دانم كه اين حوالت را به رافضيان تعلّقى نبود و رافضيانِ آبه و ورامين آنجا نبودند. اگر حادثه اوّل است از غفلتِ مقتدر است، اگر اين دو گانه است، خود يزيد و عبدالملك مروان كردند. امّا چون اجماع بر ايشان منعقد است زبان نگاه بايد داشت و رافضيان اگرچه بى‏گنهند۹لعنت مى‏بايد كردن تا خواجه نوسنّى را در ميانِ سنّيان حرمتى وصيتى باشد. و اگر دعوىِ تاريخ‏دانى مى‏كند، از قصّه وليدِ عبدالملك كه به مذهبِ

1.ح - م - ب: «روزگار عبدالملك». د: «روزگار به عبدالملك».

2.ح - د: «چندين هزار».

3.ع - ث: «و سعيد جبير را با رفعت و قدر هم».

4.ح: «ويران». ب - م: «خراب».

5.ح: «از خوف فقدان». ث: «قعد». ب: «بعد».

6.معنى عبارت روشن و مفهوم نيست؛ مگر اين كه مراد آن باشد كه هنگام بناى كعبه بعد از تخريب آن به جهت نداشتن مؤونه كافى يا به جهت اغراض ديگر، حدّ بيت را كوچك‏تر از حدّ اوّل گرفتند تا مستجار از آن جدا شد. صاحب وسائل در كتاب حج در باب سى‏ام از ابواب طواف (ج ۲، ص ۳۱۵، چاپ امير بهادر) گفته: «و روى جماعة من فقهائنا منهم العلّامة في التذكرة حديثاً مرسلاً مضمونه أنّ الشاذروان كان من الكعبة». پس ارباب فضل و كمال خودشان براى تحقيق اين امر به كتب فقه و احاديث و سير و تواريخ مكه معظمه رجوع كنند.

7.صفحه «۹۴» چاپ قديم‏

8.ح - ب - م - د: «نكند».

9.ح - د: «بى‏گناهند». ب - م: «گناه ندارند».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429815
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به