كفر و ضلالت و بدعت باشد. صد هزار لعنتِ خدا و لعنتِ فرشتگان و لعنتِ همه پيغمبران و لعنتِ همه آدميان بدان كس باد كه مذهبش اين باشد ۱ كه ديوى به صورتِ رسول تواند شدن و با عايشه ببودن. حاشا عَنْهُ و عَنْها. و اين حوالت مانندگى به مذهبى بهتر مىدارد كه گويند:۲ بارى تعالى ديو را به صورتِ سليمان كرد و ملكِ سليمان بدان ديو سپرد، و تلبيسِ ادلّه روا دارند؛ ۳ چنانكه مذهبِ خواجه مصنّف است و به مذهبِ شيعه - بحمد اللَّه - لايق نيست؛ تا چون مذهب داند هممذهبان را شناسد در وجوبِ معرفت و تلبيسِ ادلّه و غير آن، و تغييرِ۴ صورتِ انبيا. و آن راه ملحدان را مجبّران نمودند كه گفتند: خداىْ صورتِ سليمان به ديوى داد و ملكش به او سپرد؛ تا ملحدان نيز گفتند: صورتِ مصطفى به ديوى داد و زنش را به وى داد، كه شيعت - بحمد اللَّه - ازين و آن منزّه و مبرّااند كه خداى را عادل دانند، و رسولان را معصوم، و زنانِ انبيا را پاكيزه، و لعنتِ عايشه و شوهرش دانند۵ كه كجا منزل بايد كردن كه شوهرش مستحقِّ صلواتِ خدا و فريشتگان و مؤمنان است، و زنش مستحقِّ رحمتِ خدا. و در عايشه شيعت بيشتر از آن اعتقاد نكنند كه با على - عليه السلام - كه امام۶ مفترض الطّاعه است، اختيارِ حرب كرد. اگر از آن توبه نكرده باشد، او را به قيامت از آن حركت كه بغى است به اجماع مؤاخذه كنند تا معلوم باشد. و غير اين نيست مذهب در وى، و لعنتِ همه شيعت بهره ملحدان و متولّدان۷ و تعليميان۸ است.
امّا ۹نمىدانم كه اين فصل درين كتاب به چه سبب آورده است! اوّلاً به مذهبِ شيعت ۱۰
1.ع - ث: «كه مذهبش باشد».
2.ح - د: «و مانندگى اين حوالت به مذهب او بهتر مىماند كه گويد».
3.نسخ: «دارد» و به قرينه «گويند» تصحيح شد و يا ضمير «دارد» بايد به مذهب برگردد.
4.ع - ث - م - ب: «تغير».
5.ع: «داند». ح - د: «لعنت عايشه شوهرش داند».
6.ع - ث - ح - د: «امام» را ندارد.
7.كذا صريحاً در ع - ث - ب، ليكن در م - ح - د: «متقلدان».
8.ث: «متعلبان». م - ب: «متغليان». (ويراستار: تعليميان، يعنى اسماعيليان)
9.صفحه «۹۷» چاپ قديم
10.ع - ث: «اوّلاً مذهب اگرچه». م - ب: «اوّلاً مذهب رافضى».