105
نقض

كفر و ضلالت و بدعت باشد. صد هزار لعنتِ خدا و لعنتِ فرشتگان و لعنتِ همه پيغمبران و لعنتِ همه آدميان بدان كس باد كه مذهبش اين باشد ۱ كه ديوى به صورتِ رسول تواند شدن و با عايشه ببودن. حاشا عَنْهُ و عَنْها. و اين حوالت مانندگى به مذهبى بهتر مى‏دارد كه گويند:۲ بارى تعالى ديو را به صورتِ سليمان كرد و ملكِ سليمان بدان ديو سپرد، و تلبيسِ ادلّه روا دارند؛ ۳ چنانكه مذهبِ خواجه مصنّف است و به مذهبِ شيعه - بحمد اللَّه - لايق نيست؛ تا چون مذهب داند هم‏مذهبان را شناسد در وجوبِ معرفت و تلبيسِ ادلّه و غير آن، و تغييرِ۴ صورتِ انبيا. و آن راه ملحدان را مجبّران نمودند كه گفتند: خداىْ صورتِ سليمان به ديوى داد و ملكش به او سپرد؛ تا ملحدان نيز گفتند: صورتِ مصطفى به ديوى داد و زنش را به وى داد، كه شيعت - بحمد اللَّه - ازين و آن منزّه و مبرّااند كه خداى را عادل دانند، و رسولان را معصوم، و زنانِ انبيا را پاكيزه، و لعنتِ عايشه و شوهرش دانند۵ كه كجا منزل بايد كردن كه شوهرش مستحقِ‏ّ صلواتِ خدا و فريشتگان و مؤمنان است، و زنش مستحقِ‏ّ رحمتِ خدا. و در عايشه شيعت بيشتر از آن اعتقاد نكنند كه با على - عليه السلام - كه امام‏۶ مفترض الطّاعه است، اختيارِ حرب كرد. اگر از آن توبه نكرده باشد، او را به قيامت از آن حركت كه بغى است به اجماع مؤاخذه كنند تا معلوم باشد. و غير اين نيست مذهب در وى، و لعنتِ همه شيعت بهره ملحدان و متولّدان‏۷ و تعليميان‏۸ است.
امّا ۹نمى‏دانم كه اين فصل درين كتاب به چه سبب آورده است! اوّلاً به مذهبِ شيعت ۱۰

1.ع - ث: «كه مذهبش باشد».

2.ح - د: «و مانندگى اين حوالت به مذهب او بهتر مى‏ماند كه گويد».

3.نسخ: «دارد» و به قرينه «گويند» تصحيح شد و يا ضمير «دارد» بايد به مذهب برگردد.

4.ع - ث - م - ب: «تغير».

5.ع: «داند». ح - د: «لعنت عايشه شوهرش داند».

6.ع - ث - ح - د: «امام» را ندارد.

7.كذا صريحاً در ع - ث - ب، ليكن در م - ح - د: «متقلدان».

8.ث: «متعلبان». م - ب: «متغليان». (ويراستار: تعليميان، يعنى اسماعيليان)

9.صفحه «۹۷» چاپ قديم‏

10.ع - ث: «اوّلاً مذهب اگرچه». م - ب: «اوّلاً مذهب رافضى».


نقض
104

لاعه و سِجِلْماسه،۱شتم صحابه به ظاهر مى‏خواندند و لاف‏ها مى‏زدند كه اين‏۲ وقت آن است كه باطن ظاهر شود و ندا مى‏كردند كه: «العنوا عائشة و بعلها»،۳ و اگر مسلمانى ضعيف گفتى: «هبكم ظلمتم عائشة فكيف ببعلِها و بعلُها رسول اللَّه»، گفتندى: نه، او شيطان بود كه با او بود، نه رسول بود.
اما جواب اين فصل:
مى‏گويم: بار خدايا مرا به عفو كن ازين كلماتِ كفر و زندقه و بدعت و ضلالت و محضِ الحاد كه به ضرورت درين فصل در قلم آوردم كه خواندن و نبشتن ۴ و ديدنِ آن نقصانِ دل و جان و ايمان است. امّا چون ضرورت است بر سبيلِ حكايت برود. العهدةُ على‏ مَن ابتَدَأَ بِهِ.
اوّلاً اين أئمّه ملاحده را كه با القاب ۵ و اسامى ياد كرده است - عليهم لعائن اللَّه تَتْرى‏۶ - كه هميشه به لعنتِ شيعت ملعون بوده‏اند. امّا آنچه از ايشان ياد كرده است از افعالِ بد و بدعت‏ها، همه بد است و ناپسنديده و كفر و ضلالت است، و همه قول و فعل و عملِ ايشان مبنى است بر آن مسأله اوّل كه به خصومتِ توحيد گفتند: «در خدا شناختن به پيغمبر و معلّم صادق حاجت است».
۷امّا آنچه گفته: «در بانگ نماز معدّ را به رسالت ياد كردند و على را به ولايت، خاك بر سرِ ايشان كه چگونه امام را بر رسول مقدّم كردند، و ملحد چه كند الّا مانندِ اين بدعت‏ها و تهمت‏ها. و نامِ عايشه را بر ديوار با صورتِ ديو قرين كردن، هم از غايتِ

1.ع: «كنانه و لاعم و سخل ماسه». ث: «و كفافه و لاعمه و مسخل ماشه». ب - م: «كفانه و لائمه و مستحل باشد». ح - د: «كتابه و لايمه و محلّ آن». براى تحقيق «كتامه و لاعه و سجلماسه» رجوع شود به تعليقه ۴۶.

2.م - ح - د: «كه وقت آن است». ث - ب: «كه آن وقت آن است» و بعيد نيست كه اصل: «الان وقت آن است» بوده است.

3.مراجعه شود به الوافي بالوفيات، ج ۱۹، ص ۲۴۳.

4.ث - ب - م - ح - د: «نوشتن».

5.ث - م - ب - ح - د: «به القاب».

6.«تَتْرى‏» به معنى پشت سر هم، و قريب به معين متواتر است. قال اللَّه تعالى: «ثُمَّ أرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا» (صدر آيه ۴۴ سوره مباركه مؤمنون). و در منتهى الارب گفته: «جاؤوا تترى، يك‏يك پس ديگرى آمدند يا متفرّق و پريشان. و أصلها: وترى؛ إن كانت الفها للتأنيت لا تنوّن، و إن كانت للالحاق تنوّن».

7.صفحه «۹۶» چاپ قديم‏

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430062
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به