109
نقض

يكى براىِ حرمت به خلفا، ۱ و ديگر براى اقرار به قضا و قدر و رضاىِ خداى. پس طعنه بر ملاحده شيعه را رسد كه خداى را عادل و منزّه گويند، و انبيا و خلفا را معصوم.
امّا آنچه القابِ مدّعيان و مبطلانِ ۲ مصر ياد كرده كه «بر خود نهاده‏اند ۳اسلام و دين را» از آن چه نقصان باشد كه كافران بتان را خداى مى‏خوانند، و مشركان لات و عُزّى را انبازان خدا مى‏دانند، و مسيلمه كذّاب و طليحه مدّعى خود را رسول خوانند، و فرعون خود را خداى مى‏خواند، و جهودان عُزَيْر را، و ترسايان مسيح را، پسران خدا مى‏خوانند، و غاليان على را خداى مى‏دانند و مى‏خوانند. و وحدانيّت و رسالت را نقصانى نباشد، اگر جماعتى مبتدعان و متغلّبانِ مصر خود را «الحاكم باللَّه، و الآمر باللَّه» نام نهند اسلام و دين و اعتقاد و مسلمانى را نقصانى نكند.
امّا عجب است كه اين مصنّف ۴ چون كتاب را بعض فضائح الرّوافض نام نهاده است، اسامى و القابِ ملاحده در وى بيان كردن، نه‏۵ از غايتِ نامنصفى و نامعتمدى و بداعتقادى و بى‏امانتى باشد تا جُهّال و عوام و اوباش و كم‏علمان كه برخوانند، ايشان را پسنديده‏۶ آيد؟ و همه وزر و وبالِ آن به گردنِ اين بيچاره باشد كه چُنين تصنيف سازد و اگر درين مجموعه همه ذكر مذهبِ شيعه كرده بودى، در نقض آن يُمْكِنْ‏۷ كه شروع نيفتادى، امّا به ضرورت نقضى كرده آمد كه هم خواصّ برخوانند و هم عوام بدانند.
امّا آنچه گفته است كه: «رافضيانِ احمق بدان آوازه كه از مغرب و مصر متواتر مى‏شد، خرّمى مى‏كردند و بشارت به يكديگر مى‏دادند كه مقدّمه كار مهدى است» الحق دعوىِ سِره و بيانى روشن است كه آن رافضيان، على‏ زعمِهِ بوبكر صدّيق را با سبقت و هجرت ۸ و بذلِ مال و وصلتِ رسول و بيعتِ مهاجر و انصار، و عمر خطّاب

1.ث - ب - م - ح - د: «براى حرمت خلفا».

2.ح - د: «و متغلبان».

3.صفحه «۱۰۰» چاپ قديم‏

4.ع - ث - م - ب - ح: «كه اين مخنث».

5.حرف نفى «نه» را فقط ع دارد و ساير نسخ آن را ندارند. پس نفى براى استفهام انكارى خواهد بود؛ از قبيل «أَلَمْ أَعْهَدْ اِلَيكُم يا بَنى آدم» .

6.ع: «پسنديد».

7.ع - ث - ب: «ممكن».

8.ث - م - ب: «با سبقت در هجرت».


نقض
108

مجبّران به قضا و اراده خداست، و اگر اين و مانند اين نكردندى و نگفتندى، چون ۱ملحد بودندى؟ و بر پشتِ زمين از همه اصنافِ مبطلان از مشرك و كافر و بت‏پرست ۲و آفتاب‏پرست و ستاره‏پرست و مجوسى و آتش‏پرست و مجبّر و گبر و جهود و ترسا و از همه اعداىِ خدا و انبيا و اوليا ملحدان بدتر و شقى‏ترند و ملعون‏تر. و از اينجا است كه شاعرِ تازيان مى‏گويد شعر:

الباطنيّة شرّ الخلق كلّهم‏شرور باطنهم ترميك بالشّرر
دينُ الاباحة و التّعطيل دينُهمُ‏و الجحد بالرّسل و التّكذيب بالزّبر
هم المجوس بنو۳ديصان فانتسبوامكراً و زوراً إلى الأشراف من مضر۴
و كتاب‏هايى كه شيعه اصوليّه اماميّه كرده‏اند در نقضِ قاعده ملاحده - لعائن اللَّه عليهم - از مختصر و مطوّل، آن را نهايتى نيست و در همه طوايفِ اسلام ملحدان را دشمن‏تر شيعه اصوليّه‏اند.
اما جواب اين كلمات كه «خلفاىِ ملاحده در مصر خمر فروختن و زنا و لواطه و غير آن از منهيّاتِ شرعى ۵ به ظاهر۶ كردند» آرى كردند. لعنت بر ملحدان باد و اقوالِ‏شان؛ امّا مى‏بايست كه اين معنى‏۷ در بغداد ظاهر نبودى و قيراطخانه ۸ كه در او همه منهيّات رود در جهر،۹ و خمر۱۰نفروختندى، و رضا ندادندى، و اجرت نستدندى، تا بر ملاحده اين طعن شايستى زدن. پس خواجه مجبّر را از دو وجه بر ملاحده اين طعن نيست:

1.ع - ث: «و خود» و ساير نسخ اين عبارت را ندارند و ممكن است اصل چنين بوده: «نه خود ملحد بودندى».

2.صفحه «۹۹» چاپ قديم‏

3.ع - ث - ب - م: «بنى». ح - د: «هم المجوسىّ من ديصان».

4.در بعضى كتب اين اشعار را ديده‏ام، ليكن اكنون در نظر ندارم كه كجا ديده‏ام و قائل آنها را هم نمى‏دانم.

5.ح - د: «شرع».

6.ث - ب: «تظاهر». ح - د: «ظاهر».

7.ح - د: «كه اين معانى». ب - م اصلاً ندارند.

8.ح - د: «قراطخانه» (بدون ياء بعد از قاف)، و براى تحقيق در معنى آن رجوع شود به تعليقه ۴۷.

9.ع: (شبيه به) «حرم» و «جهر» نيز مى‏توان خواند؛ ليكن در نسخه «م» صريحاً كما في المتن.

10.د: «و در جهر خمر».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398810
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به