119
نقض

«رافضيان را قدرى و محلّى نباشد» و گفته است - خاكش به دهان - كه «رافضى و ملحد يكى است» و جايى گفته است: «رافضى‏اى ۱ دهليز ملحدى است» پس گويد: سلطانى چون ملكشاه دختر را به رافضى داد. پس به بى‏امانتى و به بداعتقادى و به بددينى به ملكشاه سلطان حوالت مى‏كند. هر كس كه دختر به دهليزِ ملحدان دهد، مسلمان نباشد تا اين دعاوى در نحر مجبّرش بماند و سلطان عالم و عادل و مؤمن باشد و اصفهبد على كه دامادِ او باشد، مؤمن و معتقد و شيعى و امامى‏۲ و اصولى، و خواجه بدان دعاوى مبتدع و منكر و مجبّر و ضالّ و انتقالى و منافق. و الحمدُ للَّه ربِّ العالمينَ.
و اما آنچه گفته است كه: «آن خاتون زبانِ بوطالبِ مناقبى شيعى - رحمة اللَّه عليه - ببريد» راست است و انكار نشايد كردن كه به حوالتى دروغ كه بر وى كردند، ۳ خاتون زبانِ او بفرمود بريدن.
و چه ماننده ۴ است اين معنى بدان كه خواجه بوبكر خسروآبادى‏۵ سنّى كه حاكم قزوين بود، او را گفتند: صدّيقك فضايلى دشمنِ على و آل او، تو را لعنت كرده است. بفرمود تا در دار السّنّة۶ كه قزوين است آن فضايل‏خوانِ سنّى را پاره پاره بكردند. و پادشاهان در شهرها مانندِ اين بسيار كرده‏اند و كنند كه از حوالت به مذهب و اعتقاد نكنند۷ و نقصانى نباشد.
امّا خواب ۸ يك نيمه راست نباشد و يك نيمه دروغ چون آن تاريخ به ياد داشته است كه زبان بوطالب مناقبى - رحمة اللَّه عليه - ببريدند، بايستى كه فراموش نكردى كه همان شب علىِ‏ّ مرتضى را به خواب ديد و زبان در دهنِ او كرد و حالى ۹۱۰نيك ودرست

1.ياء، ياى مصدريت است؛ يعنى رافضى بودن.

2.ع: «و شيعتى و امامتى».

3.ث - ب: «بستند». ح - د: «نهادند».

4.ح: «مانند».

5.ح - د: «خرمابادى».

6.«دار السنة» لقب قزوين است؛ چنانكه «مدينة السلام» و «دار الخلافه» لقب بغداد است و مدينه منوّره «دار الهجره»، الى غير ذلك.

7.ح - د: «كه آن حوالت به مذهب و اعتقاد نكند».

8.ع - ث - د: «جواب». م - ب هم ندارند.

9.ث - م - ب: «و زمانى».

10.صفحه «۱۱۰» چاپ قديم‏


نقض
118

شود كه اين حديث دروغ و بهتان است و على بهتر است و عالم و معصوم، و همه صحابه محتاجِ علمِ او. ۱ و الحمدُ للَّه ربِّ العالمينَ.

[ 39 ]

[ زيركى عبدالجليل در ايجاد دشمنى ميان مؤلف فضائح و حاكمان ترك آن زمان ]

[ رابطه سلجوقيان و شيعيان در موضوع مناقب‏خوانى براى اهل بيت(ع) ]

[ عاقبت نيك ابوطالب مناقبى و مدافعان مكتب اهل بيت(ع) ]

آنگه گفته است:
و چون در بازارها اين شعرهاىِ محال خوانند و تركان بشنوند و خود ندانند كه آن چيست و آنها كه پيش از اين بر سرّ و رمز روافض واقف بودند دانستند كه چند را از اين مناقبيانِ رافضى‏زبان ببريدند و در سارى خاتون سعيده ۲سلقم، بنت ملك شاه - رحمه اللَّه - كه زنِ اصفهبد على بود، بوطالب مناقبى را زبان بفرمود ببريدن كه اندر آن بيشه گريخته بود و هجو صحابه پاك و قدحِ زنانِ رسولِ خداى مى‏خواند.۳
اما جواب آنچه گفته است كه «تركان ندانند كه مناقبيان چه خوانند» ممكن نيست كه بر پشتِ زمين از ملحدان گذشته، تركانِ غازى را دشمنى هست سخت‏تر از اين مصنّفِ نامنصف كه در هر فصلى از فصولِ اين كتاب اشارتى كرده است؛ يك جا به بى‏حميّتى ۴ و يك جا به نادانى و يك جاى به غفلتِ تركان. و اين مايه بندانسته است كه تركان، عالم و عاقل‏اند و جهانبانى و جهاندارى به هرزه بديشان بنيفتاده ۵ است و حرمتِ مناقب‏خوانان كه دارند از اعتقادِ پاكيزه و دوستىِ امير المؤمنين باشد كه مردان، مردان را۶ دوست دارند و خصومتى كه اين خواجه نوسنّى را با على و با اولادش و مدّاحان او هست، تركان را نيست.
و امّا آنچه حوالت كرده است به دخترِ ملك شاه سلطان كه زنِ اصفهبد على ۷شيعى و معتقد و دوازده امامى بود، على‏رغمِ ۸ خواجه كه درين كتاب گفته است به مواضع كه

1.ث - م - ب: به اضافه «بودند». ح - د: «بوده‏اند».

2.ع - م - ح - د: «سعيد».

3.ث - ب - م: «خواند». ح - د: «مى‏خواندند».

4.ث: «به بى‏حمايتى».

5.غير ع: «نيفتاده».

6.م - ث - ب: + «با جان و دل».

7.صفحه «۱۰۹» چاپ قديم‏

8.نسخ: «زغم». و ممكن است كه به اعتبار ما بعد «زعم» هم درست باشد.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429949
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به