شد و تا چهل سال بعد از آن تاريخ در رى و قزوين و قم و كاشان و آبه و نيسابور۱ و سبزوار و جرجان و استرآباد و بلاد مازندران، زهد و توحيد و مناقب۲ و فضيلت مىخواند تا در آن نيكونامى،۳ با جوارِ خداى شد. و آنچه به تشنيع ياد كرده است آن را، اصلى نيست و ندامت و ملامتِ آن به دنيا و آخرت به وى رسد. إن شاء اللَّه تعالى.۴
[ 40 ]
[ تهمت مؤلف فضائح به ابوالعميد مناقبى ]
[ پاسخ به تهمت الحاد به مناقب خوانان شيعه و اثبات تضاد مناطق شيعى با الموت اسماعيلى ]
[ خرافهگرايى مؤلف فضائح در ربط دادن ميان بيمارى و مرگ با ايمان آدميان ]
[ كيفر دادن دشمنان خدا و پيامبر از ديدگاه شيعه ]
آنگه گفته است:
و خبيثى ديگر بود نام او بُلعميد ۵ مناقبى. همين مثالب خواندى. از رى به تهمتِ الحاد به سارى گريخت و آنجا معتكف ببود و قدح۶ صحابه مىخواند و ملحدانِ سارى و اُرَمْ او را نيكو مىداشتند. به فرجام در آخرِ عمر شكلش بگرديد و سرش به لَقْوَه۷ چون سرِ خوكان شد و بمرد.
امّا جوابِ اين كلماتِ لغو و هَذَيان كه از سرِ كين و تهمت و عداوتِ دين گفته است، آن است كه چون به تهمتِ الحاد از رى بگريخت و به سارى شد!؟ هيچ عاقل قبول نكند كه درين سى سال هر ۸ملحدى معروف كه در حدود گِردكوه و طبس گيلكى۹ و ديار الموت و قِلاعِ طالقان ناپديد شد، چون باز جستند سرش در سارى يافتند يا در اُرَمْ بر سرِ نيزه شاهِ شاهان ملكِ مازندران، و تنش طعمه سگان كه الوف الوف از آن سگانِ جهنّم و خنازيرِ جحيم را آن شاهِ شيعى به تأييد إلهى طعمه سباع و طيور مىكند. پس ملحدان را عادت نباشد كه بدان ولايت به حمايت شوند، و
1.ث - ب - م - د - . ح: «نيشابور».
2.ب - م: «به زهد و توحيد مناقب و فضيلت». ح - د: «به زهد و توحيد و فضيلت مناقب».
3.ث - ب - م - ح: «نيكنامى».
4.ع: «إن شاء اللَّه تعالى وحده».
5.مخفف «أبو العميد» است.
6.ث: «و مدح».
7.در برهان گفته: «لقوه، به فتح اوّل بر وزن قهوه، علتى است كه دست و پاى آدمى از كار باز مىماند و رويش كج مىشود...».
8.ع - ث: «چو».
9.ع - ث - ح: «و طبس و گيلكى». براى تحقيق «طبس گيلكى» رجوع شود به تعليقه ۴۹.