123
نقض

جزا بر عمل گويند آن را به عداوتِ امير المؤمنين و اولادش ائمّه طاهرين حوالت نمى‏كنند كه كين و عداوتِ ايشان كفر است، بايست كه ناصبيان كه جزا بر عمل را منكرند، اين را به عداوتِ بوبكر و عمر حوالت نكردندى كه شناختنِ ايشان به قولِ خواجه واجب نيست. امّا خواجه را چون عداوتِ پسرِ بوطالب پيش آيد، چنين تاريخ‏ها فراموش كند.

[ 41 ]

[ اعتراف مؤلف فضائح در رشوت‏ستانى عالمانى سنّى ]

[ دروغ‏زنى مؤلف فضائح به علماى اهل سنت ]

[ اعتراف مؤلف فضائح به نامعتمد بودن به علماى سنّى ]

۱آنگه گفته است كه:
در عهدِ سلطانِ ماضىِ، محمّدِ ملكشاه ۲ - برّد اللَّه مضجعه - اگر اميرى كدخدايى داشتى رافضى بسى رشوت به دانشمندانِ سنّى دادى تا ترك را گفتندى:۳ او رافضى نيست، سنّى يا حنفى است. اكنون كدخدايان همه تركان و حاجب و دربان و مطبخى و فرّاش بيشتر رافضى‏اند و بر مذهبِ رفض مسأله مى‏گويند و شادى مى‏كنند، بى‏بيمى‏۴ و تقيّه‏اى.
امّا جوابِ اين كلمات به انصاف فهم بايد كرد كه ما پنداشتيم كه دانشمندان مجبّره اكنون است كه نامعتمدند، و فتوى به دروغ كنند، و رشوت ستانند. پس به قولِ اين مجبّر معلوم شد كه هميشه اين سيرت داشته‏اند، و از سلف به خلف رسيده است. مبارك باد و تا باد چنين باد كه همه دشمنانِ علىِ‏ّ مرتضى، خائن و نامعتمد و حرام‏خواره و دروغ‏زن باشند.
اما آنچه گفته است كه: «كدخدايانِ رافضى به علما رشوت دادندى» اوّلاً به سه گناهِ بزرگ بر علماىِ خود گواهى داده است:
يكى، رشوت ستدن. و رسول - عليه السلام - گفته است: «لعن اللَّه الرّاشي و المرتشي».۵ و علما را خود درين صورت برابر كرده است با أحبارِ يهود

1.صفحه «۱۱۳» چاپ قديم‏

2.ح - د: «محمد بن ملكشاه».

3.م - ب - ح - د: «به دانشمندان سنى دادى تا بگفتندى».

4.ب - م: «بى‏ترس». ح: «بى‏تقيه».

5.مسند ابن حنبل، ج ۲، ص ۳۸۷ و ۳۸۸؛ المستدرك على الصحيحين، ج ۴، ص ۱۰۳؛ عوالي اللآلي، ج ۱، ص ۲۶۶، ح ۶۰؛ بحار الأنوار، ج ۱۰۴، ص ۲۷۴، ح ۱۱. و مراجعه شود به سنن أبي داود، ج ۲، ص ۱۶۰، ح ۳۵۸۰، و سنن الترمذي، ج ۲، ص ۳۹۷، ح ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲ و كتب ديگر كه در آنها «لعن رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله» به جاى «لعن اللَّه» آمده است.


نقض
122

اصل درجه بوبكر و عمر زياده‏تر و بهتر باشد از درجه خداى و رسولِ خداى! و اين نه الزامى باشد كه از آن مفرّى باشد تا معلوم شود كه خواجه نوسنّى بوبكر و عمر را بزرگوارتر مى‏شناسد از خدا و رسول كه دشمنانِ خدا و محمّد را به قيامت عقوبت در مشيّت باشد كه خداى مالك الملك است، امّا دشمنانِ بوبكر و عمر را به ضرورتْ عقوبت به دنيا كنند! و همه عقلا دانند كه نزولِ امراض و اسقام تعلّق ۱به مصلحتِ عباد دارد نه به مذهب و اعتقاد. و مصنّف را از مذهبِ بدِ خود فرامش ۲ نبايست كردن بارى كه گويند: حق تعالى در آخرِ عمر ايّوب النّبى را - عليه السلام - از سى گونه‏۳ علّت داد كه كمينه آن‏۴ بود كه كرمانِ زنده از قروحِ اندامش بيرون مى‏آمدند و به ديگر موضع فرو مى‏شدند. دانم كه ايّوب پيغامبر با چندين علّتِ مُنَفِّرْ رافضى نبود و شتمِ بوبكر و عمر نكرده بود؛ چنانكه حوالت كرده است بُلْعميد مناقبى كه به چنان علّت مبتلا شد. پس اگر ايّوب پيغمبر هم دشمنِ بوبكر وعمر بوده است و علّتِ بيمارى به جزاىِ آن عداوت يافته است، رافضيان را معذور بايد داشتن كه در اين عداوت اقتدا به انبيا و مرسلان كرده‏اند، واگرنه و ايّوب‏۵پيغمبر را بى‏عداوتِ صحابه علل و امراض به حكمِ مصلحت جايز است، علّتِ لقوه بُلعميد مناقبى اگر بوده است بر آن قياس مى‏بايد كرد، و يا دست از مذهبِ بد بداشتن، و زبان از بهتان و تشنيع كوتاه كردن.
و بايست كه اين مصنّفِ مجبّر، بُلعميدِ مناقبى را در علّتِ لقوه با بيكانك ۶ مجبّر مشبّهىِ ناصبىِ فضايل‏خوان قياس كرده بودى كه بنمرد تا ده علّتِ موحش بر وى ظاهر شد كه همه مردمِ رى ديدند، و يكى از آن خود لقوه بود. پس او بارى دوست‏دار۷ بوبكر و عمر بود، بايست كه به لقوه و گنددهنى‏۸ و بَرَصْ مبتلا نشدى. و اگر شيعت كه

1.صفحه «۱۱۲» چاپ قديم‏

2.ث - ب - م - ح - د: «فراموش». در برهان گفته: «فرامش، به فتح اوّل و ضم ميم، مخفّف فراموش است كه از ياد رفتن و از خاطر محو شدن باشد».

3.ث - ب - م: «از سه گونه». ح - د: «در دنيا سى گونه».

4.ب - م: «اين».

5.غير ع: «واگرنه ايوب».

6.ب - م: «با يكايك» و شايد صحيح «بيگانك» است (مصغر بيگانه). و اللَّه العالم.

7.ب - م: «دوستار». ح - د: «دوستدار».

8.ث - ح - د - م: «گنددهن» (بدون ياء مصدرى).

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 432747
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به