129
نقض

طاق باجكى‏۱برآويخت، همه رافضيان شتّام‏۲بودند؛ باز گفتند: ملحد بودند. و از۳قلعه‏هاى ولايتِ رى آن‏۴ خواجگان را كه به زير آوردند، چون بوجعفر عيلان، و بورضا، و بُلفتوح اسدآبادى و غيرهم من الملاحدة - لعنهم اللَّه - نه همه رافضى بودند و از رفض در الحاد شدند؟ يكى از اينها را بگو كه نه رافضى بود. مگر جحود كنى؛ چنانكه در ديگر چيزها جحود كنى.
امّا جوابِ اين فصل مشنّع ۵ به انصاف گوش بايد داشتن و واحد به واحد برخواندن و البادى أظلم؛ بدانستن كه جواب گفته‏اند جنگ‏۶ نباشد؛ تا هر چه دروغ گفته است بگوييم، و آنچه تهمت است بيان كنيم و معارضات ياد كنيم و الزام مقرّر كنيم. بتوفيقِ اللَّه تعالى و به الثّقة.
اما آنچه گفته است كه «رافضى‏اى دهليز ملحدى است» سخنِ باى‏خوانان وسوّاسان ۷ و بى‏علمان و بى‏امانتان است و خواجه نوسنّى اين قدر بندانسته است كه دهليز آنجا اولى‏تر كه در وجوبِ معرفت با ملحدان مشارك باشد كه اصلى است از اصولِ دين.
و جواب آنچه گفته است كه «خود اساسِ الحاد است و از رفض در الحاد شوند و سر به گريبانِ الحاد برآورند»،۸ اين كلمتى است بى‏وزن بى‏اصل. امّا سر به گريبان بر آوردن سهل‏تر باشد از ۹آن كه زبان از دهانِ‏۱۰الحاد به در كردن كه وجوبِ معرفتِ خداى

1.ح: «ناجكى».

2.ع - ث - ب - م: «شام» يا «شاهر». ح - د، ندارند.

3.ع: «اند». ث - م - ب: «اندر». ح - د: «در». و تصحيحْ قياسى است.

4.ع - ث - ب - م: «اين».

5.ع - ث: «مشبع».

6.ب - ث - م: «كه جواب گفته‏اند تا جنگ». ح: «كه گفته‏اند جواب را جنگ نباشد». و عبارت مَثَل است. مرحوم دهخدا در امثال و حكم (ج ۲، ص ۵۸۹) گفته: جواب است اى برادر اين نه جنگ است‏ كلوخ‏انداز را پاداش سنگ است‏

7.ث: «سخن‏هاى جوانان و وسواسان». م - ب: «سخن‏هاى جوانان و وسواسيان». ح - د هم اين چند كلمه را تا دو كلمه «اين قدر» كه مى‏آيد، ندارند. و متنْ صريح نسخه «ع» است و در سابق نيز (ص ۶) اين كلمه گذشته است. رجوع شود به تعليقه ۵.

8.ب - م - ح: «در آورند».

9.صفحه «۱۱۹» چاپ قديم‏

10.ع - د - ح: «به دهان».


نقض
128

ديگرى. و اين سادات و اصحابِ قلم كه امروز هستند، بر سيرتِ سنيّه و طريقتِ پسنديده ايشان روند در همه معانى. و الحمدُ للَّهِ ربِّ العالمينَ.

[ 44 ]

[ تهمت غلو و الحاد و باطنى‏گرى به شيعه ]

[ اشتراك مؤلف فضائح در عقايد و اصول با ملاحده ]

[ ستم سلطان سلجوقى به سعد الملك رازى از بزرگان شيعه ]

[ قدرت و وزارت مجد الملك براوستانى و حسد خواجگان دولت سلجوقى بر وى ]

[ معرفت خدا بر مبناى عقل ]

[ پشيمانى سلطان سلجوقى در ستم به ابو القاسم عبدويه از شيعيان اصولى ]

[ ستم شاهان بر شيعيان و اهل سنت ]

[ عدم رابطه چند علوى معتقد به اسماعيليه با مذهب شيعه ]

[ گزارش عبدالجليل در وضع باطنى‏گرى و واضعان مذهب اسماعيليه ]

[ خاستگاه اسماعيليه و واضعان فريبكار آن ]

[ الحاد و اعدام قرمط بن حمدان در عهد عمر عبدالعزيز ]

[ تفاوت حمدانيان شيعى با حمدانيان اسماعيلى ]

[ الحاد و باطنى‏گرى ابو الفتوح حمدانى ]

[ عالمان شيعه و فتواى قتل ملاحده و اسماعيليه ]

[ گرايش مسعود زورآبادى شاگرد جوينى سنّى به الحاد و باطنى‏گرى ]

[ گزارش عبد الجليل از داعيان و مدافعان اسماعيليه و قتل آنها توسط حكومت وقت ]

[ خاستگاه شيعى نداشتن قائلان به اسماعيليه ]

[ عموميت داشتن خشم سلاطين به وزيران ]

[ دشمنى اسماعيليه با شيعه و طرح ترور سياسى شيعيان ]

آنگه گفته است:
فصل. بدان اى برادر كه رافضى‏اى ۱ دهليزِ ملحدى است و بلكه خود اساسِ الحاد است و از رفض در الحاد شوند و هر كس كه سر۲ به گريبانِ رفض بر آورده است، غاية ما فى الباب آن بوده است كه به ملحدى منسوب‏۳ شده است و خونِشان بريخته‏اند و هيچ كس را نيافته‏ايم كه سر به گريبانِ سنّت و جماعت بر آورده است كه او به الحاد متّهم شده است؛۴ بل چون در رفض غالى شدند، به الحاد كشيدند. اوّلاً تاج الملك رافضى بود پاره‏پاره‏اش بكردند و آوازه ملحديش برآمد.۵سعد الملك بود كه سلطان محمّدش برآويخت رافضى بود؛ آنگه گفتند: ملحد است و آوازه برآمد كه به دِژ كوه ملاطفه‏۶مى‏نويسد. مجد الملك قمى بود كه پاره‏پاره‏اش بكردند، رافضى بود؛ آنگه گفتند: ملحد است. زين الملك بود كه به ساوه‏اش برآويختند، رافضى بود؛ آنگه گفتند: ملحد است. حاجب زرّين‏كمر و بوسعد حدّاد و آن خواجگان كه همه را بويح‏۷ بكشتند، همه رافضى بودند و باز گفتند: همه ملحد بودند. در شهر رى ۸رستم خادم، و بُلقسم عبدويه، و بُلقسم شوّاء و غيرهم كه امير قجقرشان‏۹ به

1.نسخ: «رافضى». و مكرّر گذشت كه ياى دوم «رافضى‏اى» ياء مصدريت است؛ يعنى رافضى بودن.

2.ع - ث: «و هر يكى كه سر». ب: «و هر يكى سر». م: «و هر كس سر».

3.ث - م - ب: «غاية ما في الضمير خود را كه به ملحدى منسوب»، و در ح - د، به جاى «منسوب»: «متهم».

4.م - ب: «شده باشد».

5.ع - ث: «و آوازه ملحدى برآمدش».

6.براى ملاحظه معنى «ملاطفه» رجوع شود به تعليقه ۵۱.

7.ح - د: «برنج» و نسخ ب - ث - م، اين كلمه را اصلاً ندارند و بنا بر دو نسخه ح - د نيز معنى واضح است؛ ليكن در نسخه ع در اينجا چنان است كه در متن هست و به قرينه ضبط آن در جواب كه «بويج» ضبط شده است، به نظر مى‏رسد كه نام جايى باشد و براى نظر در معنى احتمالى آن رجوع شود به همان تعليقه ۵۱.

8.صفحه «۱۱۸» چاپ قديم‏

9.ث - ب - م: «كه امير قهقرستان». ح: «كه محقرشان».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 402334
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به