بندارى۱ هنارفروش۲ كه قصدِ بوالقاسمِ عبدويه كرده بود از طاقِ باجكى۳۴درآويختند و مصنّفِ نوسنّى چون آن تاريخ مىداند، ۵بايست كه اين معنى نيز فراموش نكردى كه «خواب۶ يك نيمه راست نباشد و يك نيمه دروغ». و داود شباندشنى۷ بر ناپيشه۸ كه معتمدِ وقت بود در آن طايفه به فتوّت و شطارت۹ گواهى داد بر ايمان و صلاحيتِ۱۰ بُلقسم عبدويه - رحمة اللَّه عليه - و اين معنى از آفتاب روشنتر است. و الحمد للَّه ربّ العالمين.
و حكم بُلقسم شوّا ۱۱ هم به سياستِ پادشاه حوالت توان كرد. امّا رستم خادم مسلمان بود به حنفىاى۱۲ معروفتر بود از اين كه به امامتى.۱۳ و او را خود به حوالتِ خيانتِ مال تركانخاتون هلاك كرد، و عميد ابوالوفاء شيعى۱۴ را نه به حوالتِ مذهب
1.در برهان گفته: «بندار به ضمّ اوّل بر وزن گلزار كيسهدار و خانهدار و صاحب تجمل و مكنت باشد و وافروش و گرانفروش را نيز گويند».
2.ث: «هناررمردوش». ح - م - د: «تا به تدارك آن انبان فروش خارجى». ب ندارد.
3.ح - د: «تاجكى» (چنانكه در صفحه ۱۲۹ نيز گذشت).
4.صفحه «۱۲۲» چاپ قديم
5.ث - ب - م: «مىدانست». ح - د: «داند».
6.ع: «جواب».
7.ث - ب: «شبانه سنى».
8.ح «بر نانشته». د: «برناتبسه».
9.ث - د: «وسطارة». ح: «و نظاره». ب - م: «و طهارت». و شطارت بر وزن طهارت مصدر است از فعل «شطر فلان شطارة، أي كان شاطراً». و در معنى شاطر گفتهاند: «هو من أعيا أهله خبثاً» يعنى شاطر كسى را گويند كه از خباثت و بدكارى او، زن و بچهاش به جان آمده باشند. و مراد از وصف داود مذكور به اين صفت آن است كه با آنكه او آدمى ظالم و مردمآزار و شوخ و بىباك و دور از غم مردم بود، با كمال فتوّت و جوانمردى به صلاحيت و حسن ايمان ابوالقاسم عبدويه گواهى داد؛ در صورتى كه از مثل او انتظار اين معنى نمىرفت.
10.صلاحيت به تحفيف ياء بر وزن كراهيت، حالتى را گويند كه موجب صالح بودن صاحب آن مىباشد.
11.ع: «شنو». ث - ب - م: «بشنو». ح: «ستوا» و به قرينه ذكر وى در سابق در عبارت صاحب بعض فضايح الروافض تصحيح شد (رجوع شد به ص ۱۲۸) و در أقرب الموارد گفته: «الشوّاء: الذي يشوى اللحم، و هو فعال للنسبة كخبّاز و بقّال».
12.در نسخ: «به حنفى» و ياء، ياء مصدرى است به معنى حنفى بودن.
13.ب - م - ح: «به امامى».
14.نام اين شخص در سابق برده نشده است و گويا جزء «غيرهم» است كه در كلام صاحب بعض فضايح الروافض به طور عموم ذكرش گذشته است (رجوع شود به ص ۱۲۹).