133
نقض

بندارى‏۱ هنارفروش‏۲ كه قصدِ بوالقاسمِ عبدويه كرده بود از طاقِ باجكى‏۳۴درآويختند و مصنّفِ نوسنّى چون آن تاريخ مى‏داند، ۵بايست كه اين معنى نيز فراموش نكردى كه «خواب‏۶ يك نيمه راست نباشد و يك نيمه دروغ». و داود شباندشنى‏۷ بر ناپيشه‏۸ كه معتمدِ وقت بود در آن طايفه به فتوّت و شطارت‏۹ گواهى داد بر ايمان و صلاحيتِ‏۱۰ بُلقسم عبدويه - رحمة اللَّه عليه - و اين معنى از آفتاب روشن‏تر است. و الحمد للَّه ربّ العالمين.
و حكم بُلقسم شوّا ۱۱ هم به سياستِ پادشاه حوالت توان كرد. امّا رستم خادم مسلمان بود به حنفى‏اى‏۱۲ معروف‏تر بود از اين كه به امامتى.۱۳ و او را خود به حوالتِ خيانتِ مال تركان‏خاتون هلاك كرد، و عميد ابوالوفاء شيعى‏۱۴ را نه به حوالتِ مذهب

1.در برهان گفته: «بندار به ضمّ اوّل بر وزن گلزار كيسه‏دار و خانه‏دار و صاحب تجمل و مكنت باشد و وافروش و گرانفروش را نيز گويند».

2.ث: «هناررمردوش». ح - م - د: «تا به تدارك آن انبان فروش خارجى». ب ندارد.

3.ح - د: «تاجكى» (چنانكه در صفحه ۱۲۹ نيز گذشت).

4.صفحه «۱۲۲» چاپ قديم‏

5.ث - ب - م: «مى‏دانست». ح - د: «داند».

6.ع: «جواب».

7.ث - ب: «شبانه سنى».

8.ح «بر نانشته». د: «برناتبسه».

9.ث - د: «وسطارة». ح: «و نظاره». ب - م: «و طهارت». و شطارت بر وزن طهارت مصدر است از فعل «شطر فلان شطارة، أي كان شاطراً». و در معنى شاطر گفته‏اند: «هو من أعيا أهله خبثاً» يعنى شاطر كسى را گويند كه از خباثت و بدكارى او، زن و بچه‏اش به جان آمده باشند. و مراد از وصف داود مذكور به اين صفت آن است كه با آنكه او آدمى ظالم و مردم‏آزار و شوخ و بى‏باك و دور از غم مردم بود، با كمال فتوّت و جوانمردى به صلاحيت و حسن ايمان ابوالقاسم عبدويه گواهى داد؛ در صورتى كه از مثل او انتظار اين معنى نمى‏رفت.

10.صلاحيت به تحفيف ياء بر وزن كراهيت، حالتى را گويند كه موجب صالح بودن صاحب آن مى‏باشد.

11.ع: «شنو». ث - ب - م: «بشنو». ح: «ستوا» و به قرينه ذكر وى در سابق در عبارت صاحب بعض فضايح الروافض تصحيح شد (رجوع شد به ص ۱۲۸) و در أقرب الموارد گفته: «الشوّاء: الذي يشوى اللحم، و هو فعال للنسبة كخبّاز و بقّال».

12.در نسخ: «به حنفى» و ياء، ياء مصدرى است به معنى حنفى بودن.

13.ب - م - ح: «به امامى».

14.نام اين شخص در سابق برده نشده است و گويا جزء «غيرهم» است كه در كلام صاحب بعض فضايح الروافض به طور عموم ذكرش گذشته است (رجوع شود به ص ۱۲۹).


نقض
132

و برادرش اثيرالملك ابوالمجد سعد بن محمّد بن موسى - رحمة اللَّه عليه - بعد از قتل برادر تا در قيدِ حيات بود، ممكَّن و محترم بود از قِبَلِ سلطانِ وقت. ۱و رئيس العراقينِ مطلق او را نوشتندى، و چون متوفّى شد از بزرگى و رفعتِ قدر، از خاك ۲ قم نقلش كردند به مشهدِ مقدّسِ عليّ بن موسى الرّضا - عليه السلام - ، و آنجا مدفون است. و دانم كه چنين بزرگان ملحد و متّهم نباشند الّا مؤمن و معتقد.
و حديثِ آن زُمره كه بونج ۳كشته شدند از معروفانِ درگاه، بهرى مستحقّ ملحدى، و بهرى مسلمانِ نامستحقّ كه غضبِ سلطان را تشبيه به آتش كرده‏اند چون در افتاد خشك و تر را بسوزاند و آن سى و اند نفر۴ بودند چهار از ايشان به شيعى‏اى منسوب، و باقيان از شهرهاىِ مجبّران و ولايتِ مشبّهيان كه به ذكرِ اسامىِ همه كتاب مطوّل شود، و صد هزار لعنت از خداى و از همه انبيا و اوليا و فريشتگان و همه مؤمنان بر ملحدانِ كشته و زنده و مرده باد كه مؤثّر در معرفتِ خداى قولِ پيغمبر را گويند، و بر اضعافِ آن رحمتِ خداى تعالى، بر مؤمنان باد، كشته و زنده و مرده كه مؤثّر در معرفتِ خداى، عقل و نظر بر وجه دانند در دليل كه توليدِ۵ علم كند.
امّا أبوالقاسم عبدويه - رحمة اللَّه عليه - اصولى‏مذهب و شيعه بود. پادشاهِ وقت او را به سببِ فتنه و غوغاى ۶ برآويخت و چون او را معلوم شد كه طالويه خاك‏روب‏۷ و دگران از حنفى و شفعوى در حقِ‏ّ وى خواب‏هاىِ نيك ديدند و معتمدانِ طوايف بر ايمانِ او گواهى دادند، پشيمان شد و رخصت داد كه او را در مقابل‏۸ تربتِ سيّد عبدالعظيم الحسني - رضي اللَّه عنه - دفن كردند در داخلِ مشهد. و امير قجقر بفرمود تا

1.صفحه «۱۲۱» چاپ قديم‏

2.ع - ث: «از حاكم».

3.ث - م - ب - ح: «برنج» و اندكى پيش (ص ۱۲۸) تحقيقى در اين‏باره ياد شد؛ فراجع إن شئت.

4.ث - م - ب: «سى مرد». ح - د: «سى و اند نفس».

5.ع - ب - ث: «توكيد».

6.ث - ب - م - ح - د: «غوغا».

7.ع: «خاك‏روت». ث: «خاك دوت». م - ب: «خاكى دون». ح - د: «خاكروب سنى».

8.ع - ث: «مقابله».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429693
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به