137
نقض

- او را به تهمتِ فلسفه متّهم كرد۱ و به آخرِ كار عمر عبدالعزيز، خليفه، اين قرمط بن حمدان را به الحاد بياويخت. و اين بُلفتوح حمدانى از نسل ايشان بود و تظاهر به مجبّرى كردى‏۲ و به آخرِ كار ملحد شد تا مشتبه نشود كه از آن بنى‏حمدان است كه امير ابوفراس‏۳و امير سيف الدّوله حمدانى و خواجه امام ناصر الدّين ابو اسماعيل حمدانى از ايشان است كه متنبّى شاعر در حقِ‏ّ ايشان مى‏گويد:۴۵
و أنتَ أبو الهيجَى بْنُ حَمْدانَ يا ابْنَه‏تشابه مولودٌ كريمٌ و والد
و حمدانُ حمدونٌ وحمدونُ حارثٌ‏و حارثُ لقمانٌ و لقمانُ راشد
اُولئك أنياب الخلافة كلّهاو سائر أملاك البلاد الزّوائد
تا هيچ شبهتى بنماند كه اين حمدانيان همه پادشاه و عالم وعادل و شيعى بوده‏اند، و آن حمدانيان همه گبر و مجوسى و مشرك و مجبّر و ملحد؛ و شتّان ما بين البصيرة و العمى. ۶ تا همه شبهتى زايل باشد و همه مقصودى به حاصل.
و اين بُلفتوح به يك روز كمتر از پنجاه فتوى ننوشتى، و شاگردان را در اطرافِ عالم به شهرهاىِ مجبّران فرستادى، تا به آخرِ كار كه الحادش ظاهر شد و در ملحدى رسوا گشت، به نامه و پيغام و خلعتِ ملحدان كه بدو مى‏آمد در سراىِ عميد ابوالمعالى شيرزادى شيعى به مواجهه بر وى به حجّت الحاد درست كردند و بعد از آن در سراىِ ايالت به قزوين به گواهىِ خواجه امام حسن كرجى سنّى كه

1.معنى «متهم كرد» اگر نسبت كلام به آن حضرت درست باشد، آن است كه حكم به متهم بودن او كرد، نه اين كه بر او تهمت نهاد و افترا بست.

2.م - ب - ح: «مجبرى كردى»، و ظاهراً [ يعنى: ] «به مجبرى گرويدى».

3.ع - ث: «ابوفوارس».

4.اين اشعار از قصيده‏اى است كه متنبّى در مدح سيف الدوله ساخته و عنوان قصيده اين است: «و قال و قد أراد سيف الدّولة قصد خرشنة فعاقه الثلج عن ذلك» و مطلع آن اين است: عواذل ذات الخال فيّ حواسد و أنّ ضجيج الخود مني لماجد و ابيات مذكور در متن در اواخر قصيده است و قصيده مشتمل بر چهل و سه بيت است (رجوع شود به: العرف الطيب في شرح ديوان أبي الطيب، ص ۳۲۶-۳۳۱) و اشعار از ديوان متنبى تصحيح شد.

5.صفحه «۱۲۶» چاپ قديم‏

6.براى تحقيق در اين مصراع كه در حكم مثل است، رجوع شود به تعليقه ۵۸.


نقض
136

نه به در زادمهران،۱ و مذهب و اعتقادِ پدرش پيرانِ‏۲طايفه را معلوم است.
دوم [ آن ] قوم، ده‏دارك ۳ ملعون بود، بوالغنائم دروگرِ۴اصفهانى مشبّهى؛ نه قمى، و نه كاشى، و نه آبه‏اى.۵ دعوتِ صبّاح به اوّل قبول كرد و از درانه تشبيه در ۶بيرانه الحاد۷ رفته، و چون از اصفهان به در آمد به الموت رفت. و هذا أظهرُ مِنَ الشّمس.
سوم آن قوم، عطّاش أقرع بود كه مقيم دژِ كوه بود. اصل پدر پارسى، و او اصفهانى، كه نه شهر رافضيان است على زعم المصنّف.
چهار قوم، بُلفتوح گورخر بود، امامِ جماعتِ شهرِ قزوين، مفتىِ هشتاد ساله، هزاران نكاح بسته، نماز بر جنازه‏ها كرده، در دماء و فروج حكم رانده، درس‏ها داده، مناظره‏ها كرده، شاگردانش چون حسنِ وكيلان ۸ پنج برادر به يك روز امير يرنقش بازدار۹شان بر دستِ عميد بوالمعالى شيعى به تهمتِ الحاد هلاك فرمود كردن، و همكارانِ اين بُلفتوح چون محمّد معسلى‏۱۰ و غيره.
و اين ابوالفتوح الحسن بن عبدالملك الحمدانى، از نسلِ حمدانِ گبر ۱۱ بود كه وزير يزدجرد شهريار، و قرمط بن حمدان‏۱۲ پسرش بود كه جعفر صادق - عليه السلام

1.ح به جاى عبارت ميان دو ستاره: «و در شهر رى خانه داشت به در مصلحگاه به كوى جنوبى ديرينه قبه به در زاد مهران». و اين نسخه به طور قطع تحريف شده است و خلاف مقصود مؤلف را مى‏رساند؛ زيرا مصلحگاه و زادمهران دو محله شيعه‏نشين بوده است و ايراد سخن براى آن است كه صباح در اين محله‏ها نبوده است و عبارت نسخه «ح» وجود خانه حسن را در اين جا بين هر دو محله اثبات مى‏كند. براى ملاحظه «زاد مهران» و «مصلحگاه» رجوع شود به تعليقه ۵۶.

2.ث - ب: «و مذهب او و اعتقاد پدرش آن طايفه را معلوم است». م: «مذهب و اعتقاد پدرش». ح - د: «مذهب و اعتقاد پدرش پير آن طايفه را». و در حاشيه نسخه قزوينى: «ظ: نيز آن طايفه را».

3.ح - د: «ديه دارك».

4.م - ب - د: «درودگر».

5.ح - د: «نه به قم نشست و نه كاشانى بود».

6.صفحه «۱۲۵» چاپ قديم‏

7.م - ب: «در آبه تشبيه در بيرانه الحاد». ح - د: «از درايه نشسته به پيرايه الحاد».

8.ح: «و نخيلان»؛ د: «به حلال».

9.براى ترجمه يرنقش بازدار رجوع شود به تعليقه ۵۷.

10.ح - د - م ب: «معلى».

11.ع - ث: «كم».

12.ع - ث: «حميدان».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429993
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به