ناحيه مجبّران و مشبّهيان بود در عهدِ اوّلين.
ششم اين جماعت، ۱ مسعود زورآبادى۲ بود از فحولِ علماىِ خراسان، شاگرد ۳خواجه امام ابوالمعالى جُوَيْنى سنّى. و اين مسعود نود ساله بود، مفتىِ طايفه. به آخرِ كار به قلعه طبس گيلكى۴رفت و ملحد شد و اگر خواجه مصنّف نداند بايد كه از پيرانِ خوراسان بپرسد تا بداند كه چه مذهب گفت و كجا شد. و پندارم اين پير۵ رافضى نبود و قمى و كاشى نبود، احمد جمشاده۶ كه از رى به الموت شد، معلوم است كه چه مذهب گفتى و كجا خانه داشتى، معلوم است كه رافضى نبود. و اگرچه بر
1.پوشيده نماناد كه مصنف رحمه اللَّه عليه اندكى پيش (ص ۱۳۵) تصريح كرد كه «اساس ملحدى و قاعده باطنىاى در خطه عراق و حدود خراسان اين پنج نفر نهادند كه ذكر اسامىشان برود» و مقسم را در اين عبارت پنج نفر قرار داده. پس براى نفر ششم جايى نمىماند و در سابق بر اين نيز گفته (ص ۱۳۰) «تاج الملك لقب مرزوان است... و از آن هفت شخص بود كه اوّل بيعت كردند كه ذكرشان بيايد در اين كتاب». و در اينجا آنان را شش نفر معرّفى مىكند و اين سه كلام با هم سازش ندارند. از اينجاست كه علامه قزوينى رحمه اللَّه عليه در حاشيه نسخه خود نوشته: «سابق گفت كه پنج نفر بودند و حالا ششمى براى ايشان مىنويسد و شايد مقصودش اين است كه آنها پنج نفر بودند و اين شخص هم اگرچه در درجه آنها نبوده، ولى ششمين ايشان به شمار مىرود؛ از قبيل: «وَ ثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ» ».
2.ع - ث - ب: «رودآبادى». براى ترجمه مسعود زورآبادى رجوع شود به تعليقه ۶۱.
3.صفحه «۱۲۸» چاپ قديم
4.ع - ث - ح: «طبس و گيللى». ياقوت در معجم البلدان تحت عنوان «طبس» گفته: «و قال أبو سعد: طبس مدينة فى بريّة بين نيسابور و اصفهان و كرمان و هما طبسان: طبس گيلكى و طبس مسينان و يقال لهما الطبسان في موضع واحد». حافظ ابرو گفته: «قهستان مشتمل است بر چند قصبه و ناحيه بزرگ» و از آن جمله «طبس گيللى» و «طبس مسينا» را شمرده است. و راجع به كلمه «گيلك» صاحب برهان قاطع گفته است: «گيلك با ثانى مجهول بر وزن ميلك به زبان گيلان مردم عامى و روستايى و رعيت را گويند». و در تعليقه ۴۹ تحقيق اين محلّ شده است.
5.ع - ث - م - ب: «اين نيز».
6.م: «جمشاد». ح - د: «شاده».