139
نقض

ناحيه مجبّران و مشبّهيان بود در عهدِ اوّلين.
ششم اين جماعت، ۱ مسعود زورآبادى‏۲ بود از فحولِ علماىِ خراسان، شاگرد ۳خواجه امام ابوالمعالى جُوَيْنى سنّى. و اين مسعود نود ساله بود، مفتىِ طايفه. به آخرِ كار به قلعه طبس گيلكى‏۴رفت و ملحد شد و اگر خواجه مصنّف نداند بايد كه از پيرانِ خوراسان بپرسد تا بداند كه چه مذهب گفت و كجا شد. و پندارم اين پير۵ رافضى نبود و قمى و كاشى نبود، احمد جمشاده‏۶ كه از رى به الموت شد، معلوم است كه چه مذهب گفتى و كجا خانه داشتى، معلوم است كه رافضى نبود. و اگرچه بر

1.پوشيده نماناد كه مصنف رحمه اللَّه عليه اندكى پيش (ص ۱۳۵) تصريح كرد كه «اساس ملحدى و قاعده باطنى‏اى در خطه عراق و حدود خراسان اين پنج نفر نهادند كه ذكر اسامى‏شان برود» و مقسم را در اين عبارت پنج نفر قرار داده. پس براى نفر ششم جايى نمى‏ماند و در سابق بر اين نيز گفته (ص ۱۳۰) «تاج الملك لقب مرزوان است... و از آن هفت شخص بود كه اوّل بيعت كردند كه ذكرشان بيايد در اين كتاب». و در اينجا آنان را شش نفر معرّفى مى‏كند و اين سه كلام با هم سازش ندارند. از اينجاست كه علامه قزوينى رحمه اللَّه عليه در حاشيه نسخه خود نوشته: «سابق گفت كه پنج نفر بودند و حالا ششمى براى ايشان مى‏نويسد و شايد مقصودش اين است كه آنها پنج نفر بودند و اين شخص هم اگرچه در درجه آنها نبوده، ولى ششمين ايشان به شمار مى‏رود؛ از قبيل: «وَ ثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ» ».

2.ع - ث - ب: «رودآبادى». براى ترجمه مسعود زورآبادى رجوع شود به تعليقه ۶۱.

3.صفحه «۱۲۸» چاپ قديم‏

4.ع - ث - ح: «طبس و گيللى». ياقوت در معجم البلدان تحت عنوان «طبس» گفته: «و قال أبو سعد: طبس مدينة فى بريّة بين نيسابور و اصفهان و كرمان و هما طبسان: طبس گيلكى و طبس مسينان و يقال لهما الطبسان في موضع واحد». حافظ ابرو گفته: «قهستان مشتمل است بر چند قصبه و ناحيه بزرگ» و از آن جمله «طبس گيللى» و «طبس مسينا» را شمرده است. و راجع به كلمه «گيلك» صاحب برهان قاطع گفته است: «گيلك با ثانى مجهول بر وزن ميلك به زبان گيلان مردم عامى و روستايى و رعيت را گويند». و در تعليقه ۴۹ تحقيق اين محلّ شده است.

5.ع - ث - م - ب: «اين نيز».

6.م: «جمشاد». ح - د: «شاده».


نقض
138

او را ۱ و پدرش را خواجه بُلقم كرجى‏۲ ملاحده كشتند و به گواهىِ خواجه امام ابو اسماعيل حمدانى كه رئيسِ شيعت بود و اوّل فتوى به خونِ ملاحده در خانه ايشان كردند۳ و به گواهىِ خواجه امام عبد الحميد بن عبدالكريم كه معتبر بود و مجتهد۴ بود، در اصحابِ بوحنيفه الحاد برين بُلفتوح درست شد و او را از جوامع و محافل و درس و فتوى و احكام دينى مهجور و ممنوع كردند و هنوز عوام را شبهتى مى‏نمود تا بعد از غفلتِ ۵مردم شبى ناگاه با رخت و دفترها و فرزندان از شهر بگريخت، گوش مى‏داشتند كه مگر براىِ نفىِ تهمت به شهرى از شهرهاىِ اسلام سر بر كند. و خواجه امام بونجيب حنفى بر وى تشنيع‏ها زده و بر الحادِ وى حجّت‏ها انگيخته بود خبر آمد كه پيرِ طايفه و مفتىِ هشتاد ساله را از آن سنّت و جماعت به رونقى تمام و قبولى عظيم بر الموت بردند به استقبال و آواز دهل و بوق و بشارت و نثار با پسرش‏۶ عبد الملك لوطى. پندارم اين شيخ رافضى نبود و از قم و كاشان نبود و از آبه و سارى و اُرَمْ و سبزوار و ورامين نبود.
پنجم اين جماعت، بزرجميد ۷ بود نايبِ حسن صبّاح از ولايتِ اندجه‏رود۸ كه

1.رافعى در التدوين (ص ۲۷۲، نسخه خطى اسكندريه و ص ۲۱ فهرست اسماء الرجال المذكورة فى التدوين) گفته: «الحسن بن عبدالكريم بن الحسن بن الكرجى ابو زرعة - إلى أن قال: - قتلته الملاحدة بأبهر سنة تسع و عشرين و خمسمائة».

2.رافعى در التدوين (ص ۳۶۶) و در فهرست (ص ۴۴) گفته: «عبدالكريم بن الحسن بن عبدالكريم بن الحسن بن علي بن إبراهيم الكرجي أبوالقاسم (الى آخر ما قال)». و براى ترجمه اين پدر و پسر رجوع شود به تعليقه ۵۹.

3.ح - د: «درست كردند».

4.ث - م - ب: «كه معتبر بود و محترم». ح - د: «كه معتبر بود و معتمد».

5.صفحه «۱۲۷» چاپ قديم‏

6.ح - د: «ونتار بر پسرش».

7.ع - ث - ب: «بزرجمهر». م - ح: «بوزرجمهر». د: «بوذرجميد». و تصحيح قياسى است و دليل بر آن اتفاق همه مورّخانى است كه به ذكر اخبار اسماعيليه پرداخته‏اند بر اين كه نايب حسن صباح و جانشين بلافصل او بزرگ‏اميد بوده است. مستوفى در تاريخ گزيده (ص ۵۲۱ چاپ طهران به تصحيح آقاى دكتر نوائى) گفته: «حسن صباح در شب چهارشنبه سادس ربيع الأخر سنه ثمان عشر و خمسمائه درگذشت. كيا بزرگ اميد را ولى‏عهد كرد. بزرگ اميد رودبارى به حكم وصيت بر جاى او نشست و بر اقاويل حسن صباح اعتراض ننمودى و اقرار و اصرار نمودى و او را امام و پيشواى خود دانستى، اما ظاهر شريعت را رعايت كردى. او چهارده سال و دو ماه و بيست روز حكم رودبار و قلاع ملاحده كرد. در سادس عشر جمادى الاخره سنه اثنين و ثلاثين و خمسمائه بمرد». و هيچ يك از مورّخان در اين‏باره خلاف اين را نگفته است؛ فراجع إن شئت. و از اين نقطه نظر است كه علامه قزوينى رحمه اللَّه عليه در زير كلمه «بزرجمهر» از نسخه خود نوشته: «كذا و ظاهراً غلط است و از بزرجميد = بزرگ اميد تصحيف و تحريف شده است».

8.كذا در همه نسخ و مراد «اندجرود» است و براى تحقيق اين مطلب رجوع شود به تعليقه ۶۰.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430629
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به